س: خبر عزیمت حضرتعالی به پاریس را چه کسی به دانشجو یان داده بود؟ و برخورد پلیس فرانسه با شما چگونه بود؟
ج: تلفنها در آن وقت مرتب برقرار بود، آقای شجاع فرد و آقای شریعتی اردستانی (محمدحسین) مرتب در کنار تلفن بودند و با پاریس تماس میگرفتند و مسائل انقلاب رد و بدل میشد، در همان فرودگاه پاریس بی بی سی با من مصاحبه کرد و گفت تعداد زیادی با علم و کتل آمده اند به استقبال ایشان، در آنجا هم هر جا میرفتیم افرادی از پلیس به دنبال ما بودند، در آن منزلی هم که بودیم به عنوان یک شخصیت اطراف آن را پلیس مراقبت میکرد، حتی ما میخواستیم برویم کاخ ورسای یا کلیسای نوتردام دوپاغی در پاریس را ببینیم پلیس ما را همراهی میکرد، گاهی هم من با آنها به انگلیسی صحبت میکردم ناراحت میشدند چون فرانسویها ذاتا با انگلیسیها خوب نیستند.
س: البته این سئوال ممکن است مقداری خارج از موضوع باشد ولی حضرتعالی اولین بار که رو در رو و مستقیم چهره تمدن غرب را دیدید آن را چگونه یافتید؟
ج: من خیلی چیز تازه ای ندیدم، خیلی بی بند و بارتر از تهران آن روز خودمان نبودند، تمدنش هم خیلی چیز تازه ای نداشت فقط بعضی چیزها را من هنوز ندیده بودم که آنجا میدیدم، مثلا متروی پاریس در نظر ما چیز جالبی بود، کاخ ورسای در پنج فرسخی پاریس هم دیدنی بود، معروف بود کار ساختمان آن در زمان لویی چهاردهم شروع شده و در زمان لویی شانزدهم به پایان رسیده است، در آنجا جهانگرد هم از همه جا زیاد آمده بودند و رفتن ما هم به پیشنهاد پلیسها بود، و بالاخره در نظام و زندگی مردم پاریس هم که ما با آنها محشور نبودیم که ببینیم چگونه زندگی میکنند، ما خودمان آنجا اطاق جدایی داشتیم، یکی از اقوام آقای بنی صدر -گو یا پسر عمه اش بود به نام آقای فاتح - در یک آپارتمان دوتا اطاق داشت، او دوتا اطاقش را با تلفن و تشکیلات در اختیار ما گذاشته بود.