صفحه ۴۱۹

س: خبر عزیمت حضرتعالی به پاریس را چه کسی به دانشجو یان داده بود؟ و برخورد پلیس فرانسه با شما چگونه بود؟

ج: تلفنها در آن وقت مرتب برقرار بود، آقای شجاع فرد و آقای شریعتی اردستانی (محمدحسین) مرتب در کنار تلفن بودند و با پاریس تماس می‎گرفتند و مسائل انقلاب رد و بدل می‎شد، در همان فرودگاه پاریس بی بی سی با من مصاحبه کرد و گفت تعداد زیادی با علم و کتل آمده اند به استقبال ایشان، در آنجا هم هر جا می‎رفتیم افرادی از پلیس به دنبال ما بودند، در آن منزلی هم که بودیم به عنوان یک شخصیت اطراف آن را پلیس مراقبت می‎کرد، حتی ما می‎خواستیم برویم کاخ ورسای یا کلیسای نوتردام دوپاغی در پاریس را ببینیم پلیس ما را همراهی می‎کرد، گاهی هم من با آنها به انگلیسی صحبت می‎کردم ناراحت می‎شدند چون فرانسویها ذاتا با انگلیسیها خوب نیستند.

س: البته این سئوال ممکن است مقداری خارج از موضوع باشد ولی حضرتعالی اولین بار که رو در رو و مستقیم چهره تمدن غرب را دیدید آن را چگونه یافتید؟

ج: من خیلی چیز تازه ای ندیدم، خیلی بی بند و بارتر از تهران آن روز خودمان نبودند، تمدنش هم خیلی چیز تازه ای نداشت فقط بعضی چیزها را من هنوز ندیده بودم که آنجا می‎دیدم، مثلا متروی پاریس در نظر ما چیز جالبی بود، کاخ ورسای در پنج فرسخی پاریس هم دیدنی بود، معروف بود کار ساختمان آن در زمان لویی چهاردهم شروع شده و در زمان لویی شانزدهم به پایان رسیده است، در آنجا جهانگرد هم از همه جا زیاد آمده بودند و رفتن ما هم به پیشنهاد پلیسها بود، و بالاخره در نظام و زندگی مردم پاریس هم که ما با آنها محشور نبودیم که ببینیم چگونه زندگی می‎کنند، ما خودمان آنجا اطاق جدایی داشتیم، یکی از اقوام آقای بنی صدر -گو یا پسر عمه اش بود به نام آقای فاتح - در یک آپارتمان دوتا اطاق داشت، او دوتا اطاقش را با تلفن و تشکیلات در اختیار ما گذاشته بود.

ناوبری کتاب