صفحه ۴۱۶

ج: من که از زندان آزاد شدم خواهی نخواهی افرادی که طرفدار امام و انقلاب بودند منزل من محور کارهای آنان شده بود و همه طبقات از تهران و سراسر کشور به منزل من می‎آمدند و دستور از من می‎خواستند، پول به من می‎دادند، پول از من می‎گرفتند، در حقیقت من به عنوان نماینده امام خمینی در ایران بودم و اصولا در تمام مدتی که امام در ترکیه و نجف تبعید بودند من جیب خودم را جیب ایشان می‎دانستم، و اگر یک فرد روحانی یا غیر روحانی یا یک تشکیلاتی از دست آیت الله خمینی و انقلاب احساس ناراحتی می‎کردند من خودم را می‎رساندم و در حد توان استمالت خاطر می‎کردم، به او کمک می‎کردم و سعی می‎کردم به هر شکلی شده ناراحتی او را برطرف کنم، در حقیقت هر چه پول به دست من می‎رسید سعی می‎کردم در جهت انقلاب و در جهت اهداف آیت الله خمینی مصرف شود، در مصاحبه ها هم به عنوان سخنگوی امام از من سئوال می‎کردند و من جواب می‎دادم، آیت الله خمینی هم از این مساله راضی بودند؛ و چون امام در پاریس بودند من برای ملاقات با ایشان و هماهنگی بعضی مسائل لازم بود که به دیدن ایشان بروم، گذرنامه ما را آقای میناچی زحمت کشید درست کرد.

پیام تیمسار مقدم به امام

بعد که می‎خواستیم برویم رئیس ساواک قم که شخصی بود به نام "باصری نیا" آمد و گفت: "آقای تیمسار مقدم رئیس کل ساواک گفته چون شنیده ام که شما می‎خواهید بروید پاریس لازم است شما را ببینم "، گفتم: "چه لزومی دارد؟" گفت: "ایشان تاکید داشته اند"، گفتم: "خوب وقتی ما می‎آییم تهران شب در منزل آقای مطهری هستیم و بعد از آنجا می‎رویم "، گفت: "پس اجازه بدهید که در آنجا خدمت شما برسد"، گفتم: "مانعی ندارد"؛ بعد در همان منزل آقای مطهری تیمسار مقدم با یک نفر به نام " طباطبایی " آمدند حدود سه ساعت صحبت کردند، آقای مطهری هم نشسته بود و بالاخره سه پیام برای آیت الله خمینی داشتند، وقتی من صحبتهای او را برای آیت الله خمینی گفتم ایشان تعجب کردند. خلاصه صحبتهای او در چند محور

ناوبری کتاب