صفحه ۴۰۳

وجودش موثر باشد و در مسیر زندگی تکلیفش را بداند بایستی این صحنه ها را دیده باشد تا از خامی بیرون بیاید؛ نه، ما ضرری نکردیم، البته ما قصدمان خدا بود، واقعا قصدمان خدا و دفاع از اسلام بود، اهداف بزرگی داشتیم، روی این اصل هم اگر ما را می‎کشتند باکی نداشتیم. بارها مرا تهدید می‎کردند که چنین و چنان می‎کنیم و این کار اعدام دارد، من می‎گفتم: "انسان که همیشه نمی ماند من هم عمرم را کرده ام و بهره ام را از دنیا برده ام چه بهتر که انسان زودتر برود و مسئولیتش کمتر باشد"، من این جوری به اینها جواب می‎دادم. اینها فکر می‎کردند که وقتی می‎گویند اعدام می‎کنیم من وحشت می‎کنم.

س: بالاخره از اینکه محبوس بودید احساس محدودیت نمی کردید؟

ج: البته یک مقدار انسان بیکاری دارد، اما اگر به کتاب بر می‎خوردم از آن استفاده می‎کردم؛ منتها یک مدتی را بی کتاب گذراندم، یک مدتی وقتم بیخود تلف شد، شما می‎دانید مثلا یک محاکمه که می‎خواستند برگزار کنند ساده که نیست، یک روز می‎بردند برای تعیین وکیل، یک روز می‎بردند برای پرونده خوانی، یک روز می‎بردند برای دادگاه، هر کدام از اینها هم تشریفات داشت که واقعا وقت آدم گرفته می‎شد، صبح زود می‎بردند برای تعیین وکیل تا ظهر باید آنجا معطل می‎ماندیم، همان طور آدم باید آنجا بنشیند تا یک وقت بیایند بگویند مثلا وکیل معین کن، ما هم بگوییم نه ما وکیل نمی خواهیم هر که را می‎خواهید معین کنید و....

س: شما از دوران زندان یادداشت یا مکتوبی ندارید؟ آیا درسهای شما توسط خودتان یا به وسیله شرکت کننده ها نوشته نمی شد؟

ج: همان گونه که عرض کردم من بیشتر در آنجا به تدریس اشتغال داشتم، ولی متاسفانه از آن درسها مکتوبی به جا نمانده است؛ البته در آنجا عروه را حاشیه می‎زدم، قسمتهایی از کتاب طهارت عروه را در آنجا حاشیه زدم، با آقای ربانی هم کتاب جواهر را مباحثه می‎کردیم که من یادداشتهایی می‎نوشتم و بعضی از دفترهای آن را هنوز دارم. در ضمن یک کتابچه مناظره ای نوشتم، بدین صورت که یک نفر مادی دارد با یک نفر مذهبی راجع به خدا و مسائل دین مناظره می‎کند، به نام " مناظره حسن و

ناوبری کتاب