ج: من روحا از تملق گفتن بدم میآید و هیچ وقت تملق کسی را نگفته ام، از طرف دیگر در دادگاهها برخوردهای تند هم نمی کردم، عموما دفاعیات من به عنوان نصیحت و خیرخواهی بود، من میگفتم: "روحانیت خدمتگزار کشور و ملت است و شما دارید با این کارهایتان این نیروی خوب را از دست میدهید"؛ من از اسلام و جامعه مسلمین و ملت دفاع میکردم، میگفتم: "این روحانیت است که مردم را نگه میدارد، اگر مردم دزدی نکنند اگر خیانت نکنند به خاطر تبلیغات روحانیت است، این کارها که شما میکنید خلاف قانون اساسی است - قانون اساسی آن وقت تکیه گاه بود- قانون اساسی حاصل مشروطیت است، مشروطه معنایش این است که مردم حق اظهار نظر دارند و آنان باید سیاست کشور را تنظیم کنند، شاه فقط باید سلطنت بکند نه حکومت "، این تکیه کلام من در آن شرایط بود؛ میگفتم: "شاه انگلستان فقط سلطنت میکند اما کارهای کشور را مجلس تصویب و نخست وزیر انجام میدهد و مردم به کارهای نخست وزیر اعتراض میکنند و در صورتی که خلاف نظر مردم عمل کند او را عوض میکنند، انتقاد در کشور باید آزاد باشد، اگر انتقاد آزاد نباشد کسانی که حرف حق میزنند منزوی میشوند و یک عده متملق پیش میآیند"؛ از این سنخ حرفها میزدم. هیچ وقت هم خودم را کوچک نکردم و نگفتم مثلا ممنون اعلیحضرت هستم، هیچ وقت تقاضای عفو نکردم، آن قدر به من گفتند که شما یک کلمه تقاضای عفو کنید، من میگفتم من مجرم نیستم که تقاضای عفو کنم؛ چند دفعه خواستند مرا آزاد کنند اصرار داشتند که شما یک کلمه یک چیزی بنویسید، میگفتم من اصلا مجرم نیستم که تقاضای عفو کنم من خودم را طلبکار هم میدانم، آنها میخواستند ما را بشکنند ولی ما همیشه خودمان را طلبکار آنها میدانستیم.
به طور رسمی مرا دو دفعه در دادگاه محاکمه کردند، یک بار با آقای ربانی هم پرونده بودیم همان پرونده یازده نفری، آن دفعه مرا در دادگاه بدوی به سه سال زندان محکوم کردند و رئیس دادگاه سرهنگ آگهیان بود، اما در دادگاه تجدید نظر به یک سال و نیم تقلیل یافت؛ تمام روسا و قضات هر دو دادگاه ارتشی بودند، ما در دادگاه خیلی خوب دفاع کردیم به شکلی که وقتی برمی گشتیم استوارهایی که همراه ما بودند میگفتند احسنت شما خیلی شجاع هستید. من در این دادگاهها خدماتم را گفتم که مثلا در زلزله چقدر کمک کردم فلان جا را که سیل برده بود چقدر خدمت کردم، شما با