صفحه ۴۰۰

ج: من روحا از تملق گفتن بدم می‎آید و هیچ وقت تملق کسی را نگفته ام، از طرف دیگر در دادگاهها برخوردهای تند هم نمی کردم، عموما دفاعیات من به عنوان نصیحت و خیرخواهی بود، من می‎گفتم: "روحانیت خدمتگزار کشور و ملت است و شما دارید با این کارهایتان این نیروی خوب را از دست می‎دهید"؛ من از اسلام و جامعه مسلمین و ملت دفاع می‎کردم، می‎گفتم: "این روحانیت است که مردم را نگه می‎دارد، اگر مردم دزدی نکنند اگر خیانت نکنند به خاطر تبلیغات روحانیت است، این کارها که شما می‎کنید خلاف قانون اساسی است - قانون اساسی آن وقت تکیه گاه بود- قانون اساسی حاصل مشروطیت است، مشروطه معنایش این است که مردم حق اظهار نظر دارند و آنان باید سیاست کشور را تنظیم کنند، شاه فقط باید سلطنت بکند نه حکومت "، این تکیه کلام من در آن شرایط بود؛ می‎گفتم: "شاه انگلستان فقط سلطنت می‎کند اما کارهای کشور را مجلس تصویب و نخست وزیر انجام می‎دهد و مردم به کارهای نخست وزیر اعتراض می‎کنند و در صورتی که خلاف نظر مردم عمل کند او را عوض می‎کنند، انتقاد در کشور باید آزاد باشد، اگر انتقاد آزاد نباشد کسانی که حرف حق می‎زنند منزوی می‎شوند و یک عده متملق پیش می‎آیند"؛ از این سنخ حرفها می‎زدم. هیچ وقت هم خودم را کوچک نکردم و نگفتم مثلا ممنون اعلیحضرت هستم، هیچ وقت تقاضای عفو نکردم، آن قدر به من گفتند که شما یک کلمه تقاضای عفو کنید، من می‎گفتم من مجرم نیستم که تقاضای عفو کنم؛ چند دفعه خواستند مرا آزاد کنند اصرار داشتند که شما یک کلمه یک چیزی بنویسید، می‎گفتم من اصلا مجرم نیستم که تقاضای عفو کنم من خودم را طلبکار هم می‎دانم، آنها می‎خواستند ما را بشکنند ولی ما همیشه خودمان را طلبکار آنها می‎دانستیم.

به طور رسمی مرا دو دفعه در دادگاه محاکمه کردند، یک بار با آقای ربانی هم پرونده بودیم همان پرونده یازده نفری، آن دفعه مرا در دادگاه بدوی به سه سال زندان محکوم کردند و رئیس دادگاه سرهنگ آگهیان بود، اما در دادگاه تجدید نظر به یک سال و نیم تقلیل یافت؛ تمام روسا و قضات هر دو دادگاه ارتشی بودند، ما در دادگاه خیلی خوب دفاع کردیم به شکلی که وقتی برمی گشتیم استوارهایی که همراه ما بودند می‎گفتند احسنت شما خیلی شجاع هستید. من در این دادگاهها خدماتم را گفتم که مثلا در زلزله چقدر کمک کردم فلان جا را که سیل برده بود چقدر خدمت کردم، شما با

ناوبری کتاب