بود که الان خطر اصلی کمونیستها هستند و باید با رژیم و ساواک به نوعی سازش کرد تا امکان آزادی از زندان برای مبارزه با مرتدین و کمونیستها به دست آید، در بند شما این نظریه تا چه اندازه رواج داشت ؟
ج: در آنجا هم این زمزمه سازش بود، بعضی داشتند به این معنا تمایل پیدا میکردند که ما برای دین و مذهب داریم با این رژیم مبارزه میکنیم و الان کمونیستها خطرشان زیادتر است، باید با اینها مبارزه کرد، این کم کم در مغز بعضی افراد جا میگرفت، در همین ارتباط بود که آقای کروبی و آقای عسکراولادی و آقای انواری و بعضی افراد دیگر حاضر شدند با انجام مقدماتی آزاد شوند، ما با این نظریه مخالف بودیم اما آنها نظرشان این بود که بالاخره باید از بند نجات پیدا کنند بعد بروند بیرون آزادانه مبارزه کنند؛ در واقع این یک عکس العمل در برابر آن افتضاح مجاهدین بود. تغییر ایدئولوژی آنها بعضی ها را از مبارزه دلسرد کرده بود،در واقع یک راه توجیهی باز شده بود، اما یک عده ای با این نظریه مخالف بودند و من هم با این رویه مخالف بودم، آقای طالقانی و آقای ربانی هم مخالف بودند، اما این آقایان و حتی بعضی از اعضای حزب توده و کمونیستها حاضر شدند یک چیزی بنویسند و آزاد شوند، بعد آقایان را بردند در یک جلسه ای که ابراز وفا داری به شاه بکنند و عکس و فیلم از آنها گرفتند و در تلویزیون نشان دادند و در مطبوعات چاپ کردند و بالاخره آنها را به این شکل آزاد کردند.
س: شما آنها را از این کار نهی نکردید؟
ج: آنجا مساله امر و نهی نبود مساله رفاقت بود، یکی میگفت مصلحت این است یکی میگفت مصلحت آن است، شما خودتان زندان بوده اید میدانید، آنجا هر کس خودش را صاحب نظر میداند و برای زندگی خود تصمیم میگیرد، گاهی اوقات آقای ربانی عصبانی میشد و میخواست با عصبا نیت یک چیزهایی را بگوید منتها خوب این شیوه پیش نمی رفت، مساله این بود که شما یک رای و نظر دارید من هم یک رای و نظر.