آنها جدا شوند و با آنها هم سفره و هماهنگ نشوند، آنها این را مسخره میکردند، لذا ما گفتیم مادامی که شما از کمونیستها اجتناب نمی کنید با شما حاضر نیستیم زندگی کنیم، اتفاقا دستگاه هم برای اینکه میخواست سر به سر ما بگذارد و ما را اذیت کند بعضی از افراد مجاهدین را میآورد بند ما، مثلا همین عباس مدرسی فر را مدتی آوردند آنجا؛ بالاخره این تصمیم را ما هفت نفر گرفتیم.
س: آیا این تصمیم مکتوب هم شد یا نه ؟ در زندان قصر و بندهای دیگر میگفتند آقای طالقانی در این جریان دخالتی نداشته است.
ج: این جریان مکتوب نشد فقط یک تصمیم بود و این تصمیم هر هفت نفر ما بود، آقای طالقانی و آقای ربانی و آقای مهدوی کنی و همه بودند، ما در طبقه بالا و کمونیستها در طبقه پایین بند یک زندگی میکردیم و مجاهدین عموما در بند دو بودند.
س: روی این حساب پس معاشرتی با هم نداشتید؟
ج: در عین حال که جدا بودیم ولی رفت و آمد میشد، ما از بالا کمتر پایین میرفتیم ولی از طبقه پایین خیلی میآمدند بالا، افراد را مرتب جابجا میکردند.
یک وقت به عنوان تبعید و ایذاء یک عده از مجاهدین خلق را از بند دو آوردند در بند یک،آنها سی چهل نفر بودند و در اطاقهای پایین جادادند،ما گفتیم چون اینها را به شکل تبعید آورده اند اینجا و میخواهند اذیتشان کنند از جهت اخلاقی درست نیست که به سراغ آنها نرویم، بالاخره مسلمانند شاید احتیاج به پول و چیزی داشته باشند؛ تصمیم بر این شد که آقای لاهوتی که یک زمان با آنها مربوط بود و جزو آنها محسوب میشد از طرف جمع ما برود سراغ آنها و احوالپرسی کند، بالاخره واداشتیم ایشان عبا و عمامه پوشید و گفتیم تو برو آنجا و بگو آقایان همه سلام رساندند، ما در خدمت شما هستیم و متاثریم که این وضع برای شما پیش آمده، اگر پولی یا امکاناتی میخواهید ما اینجا داریم در اختیارتان بگذاریم؛ آقای لاهوتی رفت و برگشت و گفت: "من رفتم پایین آقایان سی چهل نفر بودند یکی دراز کشیده بود یکی آواز میخواند تعدادی در یک اطاق جمع بودند، به آنها گفتم آقایان سلام علیکم، آنها همین طور در