صفحه ۳۸۸

آنها جدا شوند و با آنها هم سفره و هماهنگ نشوند، آنها این را مسخره می‎کردند، لذا ما گفتیم مادامی که شما از کمونیستها اجتناب نمی کنید با شما حاضر نیستیم زندگی کنیم، اتفاقا دستگاه هم برای اینکه می‎خواست سر به سر ما بگذارد و ما را اذیت کند بعضی از افراد مجاهدین را می‎آورد بند ما، مثلا همین عباس مدرسی فر را مدتی آوردند آنجا؛ بالاخره این تصمیم را ما هفت نفر گرفتیم.

س: آیا این تصمیم مکتوب هم شد یا نه ؟ در زندان قصر و بندهای دیگر می‎گفتند آقای طالقانی در این جریان دخالتی نداشته است.

ج: این جریان مکتوب نشد فقط یک تصمیم بود و این تصمیم هر هفت نفر ما بود، آقای طالقانی و آقای ربانی و آقای مهدوی کنی و همه بودند، ما در طبقه بالا و کمونیستها در طبقه پایین بند یک زندگی می‎کردیم و مجاهدین عموما در بند دو بودند.

س: روی این حساب پس معاشرتی با هم نداشتید؟

ج: در عین حال که جدا بودیم ولی رفت و آمد می‎شد، ما از بالا کمتر پایین می‎رفتیم ولی از طبقه پایین خیلی می‎آمدند بالا، افراد را مرتب جابجا می‎کردند.

یک وقت به عنوان تبعید و ایذاء یک عده از مجاهدین خلق را از بند دو آوردند در بند یک،آنها سی چهل نفر بودند و در اطاقهای پایین جادادند،ما گفتیم چون اینها را به شکل تبعید آورده اند اینجا و می‎خواهند اذیتشان کنند از جهت اخلاقی درست نیست که به سراغ آنها نرویم، بالاخره مسلمانند شاید احتیاج به پول و چیزی داشته باشند؛ تصمیم بر این شد که آقای لاهوتی که یک زمان با آنها مربوط بود و جزو آنها محسوب می‎شد از طرف جمع ما برود سراغ آنها و احوالپرسی کند، بالاخره واداشتیم ایشان عبا و عمامه پوشید و گفتیم تو برو آنجا و بگو آقایان همه سلام رساندند، ما در خدمت شما هستیم و متاثریم که این وضع برای شما پیش آمده، اگر پولی یا امکاناتی می‎خواهید ما اینجا داریم در اختیارتان بگذاریم؛ آقای لاهوتی رفت و برگشت و گفت: "من رفتم پایین آقایان سی چهل نفر بودند یکی دراز کشیده بود یکی آواز می‎خواند تعدادی در یک اطاق جمع بودند، به آنها گفتم آقایان سلام علیکم، آنها همین طور در

ناوبری کتاب