صفحه ۳۸۳

گعده داشتیم، شب نیمه شعبان بود دور هم جمع شده بودیم بنا شد هر کس با آواز یک بیت شعر بخواند، الزامی بود که همه باید می‎خواندند برای تفریح، آقای طالقانی خیلی بد می‎خواند، من هم خیلی بد می‎خواندم، آقای هاشمی بدتر از هر دوی ما می‎خواند، آقای لاهوتی نسبتا بد نمی خواند، آقای جلال رفیع هم بد نمی خواند، ایشان خیلی جوان خوشمزه و با استعدادی بود، او ضمن صحبتهایش گفت: "یک داستان برایتان بگویم بخندید، در کرج یک طلبه ترک زبان منبر می‎رفت، به او گفتند حاج آقا کمونیستها خیلی زیاد شده اند شما روی منبر یک چیزی علیه آنها نمی گویی ؟ گفت ان شاء الله فردا شب می‎گویم، فردا شب منبر رفت و با همان لهجه ترکی گفت: کمونیسم نمنده ؟! مارکسیسم نمنده ؟! ایسلام ایسلام ! کمونیسم تف ! مارکسیسم اه، ایسلام، انسان از اسمش چیف می‎چند. بعد از منبر آمد پایین و گفت خوب منبری رفتم ؟ گفتند آره خیلی خوب ردشان کردی !" از این برنامه ها هم گاهی داشتیم.

تلاش ساواک برای تفرقه انگیزی بین نیروهای مبارز

س: در همین زمان که حضرتعالی در بازداشت آخری در زندان اوین بودید گو یا آقای عبدالرضا حجازی به همراه ازغندی ( بازجو) به ملاقات شما آمده و نامه ای را که از امام خمینی در ارتباط با وهابیت صادر شده بودبه شما دادند، اولا بفرمایید که آیا این قضیه درست است یا نه ؟ ثانیا در صورت صحت هدف آنها از این کار چه بوده ؟ ثالثا در آن شرایط مبارزه هدف حضرت امام از صدور این نامه چه بوده است ؟

ج: در آن زمان مساله شهید جاوید و مباحث پیرامون آن مطرح بود و ما و دوستانمان تقریبا متهم بودیم به طرفداری از وهابیت و این گونه مسائل، من الان تفصیل نامه امام یادم نیست منتها در آن شرایط به نظر من چیز خوبی نبود، آقای اشراقی (داماد امام) هم زیر آن چیزهایی حاشیه زده بود؛ و جریان این بود که یک روز مرا صدا زدند که ملاقات داری، من رفتم دیدم ازغندی ( بازجوی ساواک) نشسته و گفت: "آقای حجازی آمده اند ملاقات شما!" بالاخره ما نشستیم و حال و احوال کردیم، بعد آقای حجازی گفت: "شنیدی که اخیرا آقای خمینی نامه ای نوشته راجع به

ناوبری کتاب