و به صورت روضه با لحن میخواند: "قال السید: این الرسولی ؟ این الرسولی ؟..." خلاصه خیلی برنامه های خوشمزه ای آنجا داشتیم، حالا نگو اینها مخفیانه آنجا ضبط گذاشته اند و حرفهای ما را ضبط میکنند، این جریان را وقتی فهمیدیم که یک روز راجع به شهرهای قفقاز صحبت شد که هفده شهر قفقاز مال ایران بوده روسها آمده اند گرفته اند، حالا که بحرین را مطرح میکنند مال ایران است چرا شهرهای قفقاز را مطرح نمی کنند و مقداری روی این قضیه صحبت کردیم. فردای آن روز صبح عاشورا بود سرهنگ وزیری که رئیس آنجا بود آمد برای ما صحبت کند، اول یک مقدار حالت گریه به خودش گرفت، بعد گفت: "من پول داده ام به سربازها و گفته ام امروز روضه بگیرند و عزاداری کنند"، بعد بدون مقدمه گفت: "آخه ما این شهرهای قفقاز را چطور میتوانیم پس بگیریم ؟ با این قدرت روسها ما با زور میتوانیم خودمان را نگه داریم !" بالاخره از این مطالب فهمیدیم که صحبتهای ما به گوش اینها میرسد و از آن روز به بعد یک مقدار مسائل را کنترل کردیم، بعد از همان جا مرا بردند به دادگاه تجدید نظر -دادگاه دوم - میخواستم با لباس روحانیت بروم که آنها حاضر نشدند و با همان لباس زندان مرا بردند دادگاه.
س: در دادگاه اول و دادگاه تجدید نظر چه مسائلی رد و بدل شد و آیا شما توانستید وکیل اختیار کنید و از خود دفاع نمایید ؟ در این زمینه اگر خاطره ای به یاد دارید بفرمایید.
ج: مسائل مطرح شده راجع به محتو یات پرونده های ساختگی بود و معمول بود که یک روز متهم را برای پرونده خوانی میبردند و پرونده را در اختیار او قرار میدادند و متهم هرچه میخواست از روی پرونده یادداشت میکرد و بعد بر اساس آن لایحه دفاعیه تهیه میکرد و در دادگاه آن را میخواند، یک روز هم متهم را برای تعیین وکیل به دادگاه میبردند و چند نفر را معین میکردند که انسان یکی از آنان را به عنوان وکیل تعیین کند؛ ولی ما میدانستیم دادگاه صورت سازی است و حکمها قبلا در ساواک تعیین شده بود، لذا وکیل تعیین نمی کردیم و خود آنان یک نفر را به عنوان وکیل تسخیری معین میکردند.