صفحه ۳۵۶

داشته بود؛ من به او گفتم: "ما امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه خودمان می‎دانیم، دولت هم باید به حرف روحانیت و علما گوش بدهد، برای اینکه مردم تابع دین و روحانیت هستند و دولت ناچار است که به حرف علما توجه کند". بالاخره هرچه ور رفت من طفره رفتم و نتوانست از حرفهای من نتیجه ای را که می‎خواست بگیرد.

تلاش برای جلوگیری از اعدام مرحوم بخارایی و دوستانش

البته من در همان ایام در مسافرتی که به نجف رفتم خدمت آیت الله حکیم رسیدم و ضمن صحبتها به ایشان گفتم: "آقا اینها می‎خواهند قتله منصور را اعدام کنند یک کاری بکنید، اگر قتله منصور را بکشند روحانیت شکست می‎خورد چون اینها در بازار آدمهای موجهی هستند و حامی روحانیت بوده اند، اگر اینها را اعدام کنند روحانیت در تهران و در ایران ضربه بزرگی می‎خورد"، آقای حکیم گفتند: "مطمئن باشید اینها را اعدام نمی کنند"، گفتم: "آقا صحبت اعدامشان است "، گفتند: "نخیر مطمئن باشید، پیراسته به من قول داده است که اینها را اعدام نکنند"؛ پیراسته قبلا وزیر کشور بود و آن وقت سفیر ایران شده بود در عراق، من به آقای حکیم گفتم: "آقا گاهی اوقات اینها دروغ می‎گویند، اینها راجع به فداییان اسلام به مرحوم آیت الله بروجردی دروغ گفتند، آیت الله بروجردی مخالف اعدام مرحوم نواب بود، وقتی فهمیدند که آیت الله بروجردی کسی را برای این جهت به ملاقات شاه فرستاده دیگر رو نشان ندادند و گفتند شاه رفته است آبعلی، و بعد که آنها را اعدام کردند فرستاده آیت الله بروجردی را راه دادند". یادم هست آن وقت که من اینها را برای آقای حکیم نقل کردم ایشان گفتند: "نخیر به من دروغ نمی گویند، پیراسته به من قول داده که اینها را اعدام نکنند، من اقدام کرده ام ". من از خدمت ایشان آمدم بیرون، پس فردای آن روز اتفاقا رفته بودم زیارت دوطفلان مسلم، می‎خواستم برگردم ماشین گیر نیامد یک ماشین سواری آمد که از بچه های تهران بود و مرا سوار کرد، گفتم چه خبر؟ گفت: "قتله منصور را اعدام کردند!"، گفتم: "من دو شب پیش خدمت آیت الله حکیم بودم ایشان گفتند به من قول داده اند که آنها را اعدام نکنند"،گفت: "بالاخره اعدام کردند"؛ بعد

ناوبری کتاب