س: چرا آقای فلسفی را واسطه قرار میدادند؟ مگر ایشان با دربار هم رابطه داشت ؟
ج: نه به آن معنا که درباری باشد، مثلا با تیمسار مقدم یا دیگران تماس میگرفت، تلفن میکرد؛ آقای موسوی شاه عبدالعظیمی هم بود، اما آقای فلسفی بیشتر فعالیت میکرد؛ مقدم هم دلش میخواست از همین راهها روحانیت را جذب کند و چنین کانالی را حفظ کند. بر آقای فلسفی شرایط مختلفی گذشته، یک وقت که کمونیستها و توده ایها خیلی ادا درمی آوردند منبر میرفت و از سلطنت و دولت علیه کمونیستها حمایت میکرد، یک وقت علیه بهاییها سخنرانی کرد، در اوایل شروع نهضت و در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی منبرهای مهمی در انتقاد به دولت و حمایت از نهضت داشت، در جریان قیام پانزده خرداد هم ایشان را دستگیر کردند، این آخرها هم که نهضت آقای خمینی خیلی گل کرد آقای فلسفی در تهران یک منبر رفت که وقتی این منبر را برای آقای خمینی نقل کردند ایشان خیلی خوشحال شدند. آقای فلسفی نمی گفت من با انقلاب مخالفم، با انقلاب همراه هم بود ولی در عین حال با آنها هم مربوط بود. به وزیر بهداری تلفن میکرد برای اینکه مثلا کسی را ببرند بیمارستان، به وزیر آموزش و پرورش تلفن میکرد، به تلفنهای او هم تقریبا ترتیب اثر میدادند، در واقع آنها میخواستند یک حلقه ارتباطی با روحانیت داشته باشند؛ در زمان آقای بروجردی هم اگر ایشان با دستگاه کاری داشت آقای فلسفی انجام میداد، حتی من شنیدم گاهی آقای فلسفی از طرف آقای بروجردی پیش شاه هم میرفت. روی همین جهت آقای فلسفی با تیمسار مقدم راجع به همین کارهای سیاسی تماس میگرفت، مقدم هم متقابلا میخواست حتی المقدور این رابطه را با آخوندها حفظ کند. آنها میخواستند حتی المقدور کارها با خشونت حل نشود، آنها از اینکه کسی در زندان بمیرد ناراحت میشدند و انعکاس جهانی آن را در نظر میگرفتند، میگفتند در دنیا آبرویمان میرود، مثلا در زندان اوین یک نفر به اسم " عباس اشراقی " جزو مجاهدین خلق بود، این شخص غش میکرد، یک روز ازغندی آمد و او را آزاد کرد، با اینکه محکوم به حبس ابد بود؛ گفت: "یک وقت اینجا میمیرد برایمان در دنیا معرکه میگیرند". این جوری بودند و نمی خواستند در این رابطه ها در دنیا برایشان معرکه گرفته شود.