صفحه ۳۴۹

س: چرا آقای فلسفی را واسطه قرار می‎دادند؟ مگر ایشان با دربار هم رابطه داشت ؟

ج: نه به آن معنا که درباری باشد، مثلا با تیمسار مقدم یا دیگران تماس می‎گرفت، تلفن می‎کرد؛ آقای موسوی شاه عبدالعظیمی هم بود، اما آقای فلسفی بیشتر فعالیت می‎کرد؛ مقدم هم دلش می‎خواست از همین راهها روحانیت را جذب کند و چنین کانالی را حفظ کند. بر آقای فلسفی شرایط مختلفی گذشته، یک وقت که کمونیستها و توده ایها خیلی ادا درمی آوردند منبر می‎رفت و از سلطنت و دولت علیه کمونیستها حمایت می‎کرد، یک وقت علیه بهاییها سخنرانی کرد، در اوایل شروع نهضت و در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی منبرهای مهمی در انتقاد به دولت و حمایت از نهضت داشت، در جریان قیام پانزده خرداد هم ایشان را دستگیر کردند، این آخرها هم که نهضت آقای خمینی خیلی گل کرد آقای فلسفی در تهران یک منبر رفت که وقتی این منبر را برای آقای خمینی نقل کردند ایشان خیلی خوشحال شدند. آقای فلسفی نمی گفت من با انقلاب مخالفم، با انقلاب همراه هم بود ولی در عین حال با آنها هم مربوط بود. به وزیر بهداری تلفن می‎کرد برای اینکه مثلا کسی را ببرند بیمارستان، به وزیر آموزش و پرورش تلفن می‎کرد، به تلفنهای او هم تقریبا ترتیب اثر می‎دادند، در واقع آنها می‎خواستند یک حلقه ارتباطی با روحانیت داشته باشند؛ در زمان آقای بروجردی هم اگر ایشان با دستگاه کاری داشت آقای فلسفی انجام می‎داد، حتی من شنیدم گاهی آقای فلسفی از طرف آقای بروجردی پیش شاه هم می‎رفت. روی همین جهت آقای فلسفی با تیمسار مقدم راجع به همین کارهای سیاسی تماس می‎گرفت، مقدم هم متقابلا می‎خواست حتی المقدور این رابطه را با آخوندها حفظ کند. آنها می‎خواستند حتی المقدور کارها با خشونت حل نشود، آنها از اینکه کسی در زندان بمیرد ناراحت می‎شدند و انعکاس جهانی آن را در نظر می‎گرفتند، می‎گفتند در دنیا آبرویمان می‎رود، مثلا در زندان اوین یک نفر به اسم " عباس اشراقی " جزو مجاهدین خلق بود، این شخص غش می‎کرد، یک روز ازغندی آمد و او را آزاد کرد، با اینکه محکوم به حبس ابد بود؛ گفت: "یک وقت اینجا می‎میرد برایمان در دنیا معرکه می‎گیرند". این جوری بودند و نمی خواستند در این رابطه ها در دنیا برایشان معرکه گرفته شود.

ناوبری کتاب