اینکه باید شهریه امام داده شود یکی هم فتوای ایشان گفته شود"، آنها هم همت کرده و در این جهت کمک کردند. از نجف آباد هم مقداری جمع میکردم، افراد دیگر را هم تشویق میکردیم. به آقای اشراقی (داماد امام) هم بعضی ها پول میدادند،ما هم پولها را میدادیم به آقای اشراقی که در آن زمان نماینده ایشان بود تا شهریه طلاب را بدهد. روی همین جهت وقتی که دفعه اول من را گرفتند هشت هزار تومان و خرده ای چک از من گرفتند، ازغندی گفت: "اینها کجا بوده ؟" گفتم: "اینها وجوهات است به من دادند"، گفت: "شما برای آقای خمینی چیزی میفرستید نجف ؟" گفتم:"من یک قران هم به نجف نفرستادم، اما اینجا ما به طلبه ها کمک میکنیم ". اومی گفت: "آنهایی که این پولها را به تو داده اند، داده اند بفرستی نجف برای آقای خمینی "، گفتم: "نه این جور نیست من خودم یک مرجع هستم، موقعیتی دارم، به خود من این پولها را میدهند"؛ فردای آن روز آمد و گفت: "ما آن فردی که این چکها را به تو داده احضار کرده ایم و او گفته منتظری کیه، ما این پولها را داده ایم بفرستد نجف برای آقای خمینی "، گفتم: "اتفاقا همه این چکها را یک نفر به من داده او هم حالا مکه است و شما به او دسترسی ندارید"، ازغندی یک دستی میزد که از من حرف بکشد.
یک چیز دیگری که در بازجوییها مطرح شد این بود که یکی دو شماره روزنامه مردم (ارگان حزب توده) در منزل ما گیر آورده بودند که اینها را با یک مقدار روزنامه و مجلات دیگر مانند ایران آزاد، آقای آشیخ مصطفی رهنما برای مرحوم محمد آورده بود، اتفاقا آنها را نه محمد خوانده بود نه من، لابلای کتاب و نوشته ها ریخته بود، اینها را دست گرفته بودند که شما با کمونیستها ارتباط دارید. آن وقتها رژیم خیلی تلاش میکرد یک چیزی به اسم مارکسیستهای اسلامی درست کند، مقدم ( رئیس ساواک) به آقای فلسفی گفته بود: " روزنامه های کمونیستی در خانه اینها بوده اینها با کمونیستها مربوط هستند". آقای فلسفی هم خیال میکرد حالا یک انبار روزنامه کمونیستی در منزل ما بوده است، من جریان را برای آقای فلسفی توضیح دادم، چون آقای فلسفی تقریبا رابط روحانیت با دستگاه بود و برای آزادی ما با اینها تماس میگرفت و آنان برای ایشان احترام قائل بودند.