تبعیدیها هم کمک میکردم، افراد را میفرستادم بروند دیدنشان برایشان چیزی میفرستادم؛ در آنجا مرا تحت فشار میگذاشتند که چرا شما کمک میکنید، من میگفتم این یک وظیفه عاطفی -انسانی است، شما کمک بکنید تا من نکنم ! شما به زن و بچه آنها نان بدهید تا من ندهم !
س: کمکهای حضرتعالی به خانواده های زندانیان سیاسی را چه کسی یا چه کسانی به ساواک لو داده بودند و آیا شما از زندان نیز این کمکها را کم و بیش ادامه میدادید، و اگر ارتباطی با بیرون داشتید این ارتباط به چه شکلی و توسط چه کسانی بود؟
ج: کمکهارا بیشتر همان کسانی که به آنها کمک شده بود لو داده بودند، هنگام بازجویی و در زیر کتک و شکنجه میگفتند از طرف فلانی به ما کمک میشده است. همان گونه که گفتم من نوعا هم به خانواده های زندانیان و هم تبعیدیان کمک میکردم، من با اینکه خودم تبعیدی بودم عده ای را میفرستادم از تبعیدیها دلجویی کنند،می گفتم برایشان گز ببرند، عسل ببرند، برای خانواده هایشان پول ببرند، کمکشان بکنند، مثلا رفته بودند به ایرانشهر دیده بودند یکی از آقایان فرش ندارد برایش یک فرش خریده بودند و از این کارها، پولش را من میدادم، در بازجویی منکر هم نمی شدم، میگفتم من به فقرا، طلاب و هر بیچاره ای که نیازمند باشد در حد امکاناتم کمک میکنم. اخبار و جریانات هم توسط ملاقاتیها رد و بدل میشد و نمونه اش جریان نامه ای است که گفتم در زندان قزل قلعه توسط آشیخ حسن ابراهیمی که آن وقت بچه بود و همراه با خانواده ما به ملاقات آمده بود بیرون فرستادم.
حساسیت ساواک نسبت به پرداخت شهریه امام
س: شهریه امام را چگونه تامین میکردید؟
ج: دفعه اول که ایشان را گرفتند من رفتم تهران آقای عسکراولادی و جمعی دیگر را دیدم و گفتم: "شما اگر میخواهید این نهضت نخوابد، این انقلاب نخوابد، یکی