صفحه ۳۴۱

ج: بله آن آخری که ما در زندان قزل قلعه بودیم با آقای ربانی یک اعلامیه به عنوان اعتراض خطاب به مراجع نوشتیم و در آن اعلامیه مراجع نجف و قم و مشهد و علمای مهم شهرستانها را با ذکر نام طرف خطاب قرار دادیم، این اطلاعیه خیلی اطلاعیه جامع و تندی بود؛ در آن زمان آقای داریوش فروهر هم زندان بود و ما با او خیلی گرم بودیم، این نامه را به او هم نشان دادیم، گفت: "این نامه را اگر پخش کنید یک قمار سیاسی است، یا اینکه شما را ده سال نگه می‎دارند یا اینکه فوری آزادتان می‎کنند، چون با این کار جو وسیعی را در خارج درست می‎کنید". نامه خطاب به مراجع قضایی و بیش از سی نفر از علما بود، در نامه به کارهایی که دولت می‎کند اعتراض شده بود، خیلی تند و در عین حال مستدل بود، مسائل زیادی از جمله اعتراض به تبعید امام و چگونگی دستگیری آقای ربانی که به صورت وحشیانه انجام گرفته و همسرش بچه سقط کرده بود و مسائلی از این قبیل در آن بود.

این نامه را در دوسه صفحه نوشتیم و چون فتوکپی نداشتیم در چند نسخه نوشتیم که یک نسخه آن را به بیرون بدهیم و یک نسخه آن را هم برای اینکه رسمی باشد بدهیم به دادستانی. روز ملاقات هنگامی که خانواده ما به ملاقات آمدند آقای شیخ حسن ابراهیمی که آن زمان بچه کوچولو و زرنگی بود با آنها آمده بود، من یواشکی این نامه را دادم به آشیخ حسن و گفتم: "این را در جیب بگذار و بده به آسید هادی یا آسید مهدی تا آن را تکثیر و پخش کنند".

خلاصه این نامه خیلی صدا کرد، بعد یک روز من این نامه را بردم در اطاق بازجویی دادم به دکتر جوان و گفتم می‎خواهم بدهم به دادستانی، او نامه را خواند و گفت: "چی نوشتی ؟ چرا نوشتی ؟ نامه یک وقت بیرون نرفته باشد!" گفتم: "حالا بیرون رفته باشد!" خیلی عصبانی شد و فرستاد مامورین آمدند تمام اطاق من و آقای ربانی را زیر و رو کردند اما چیزی پیدا نکردند، با اینکه یک نسخه از آن هنوز در اطاق آقای ربانی بود، آقای ربانی می‎گفت:"چقدر اینها احمقند همه چیز را ریختند بیرون اما نامه را پیدا نکردند!" بعد یک روز دکتر جوان مرا احضار کرد و گفت: "آقای منتظری این نامه را کی نوشته ؟" گفتم: "من و آقای ربانی "، گفت: "کدام یک از شما به ذهنتان رسید؟" گفتم: "هر دو"، گفت: "هر دو نمی شود، تو اول مطرح کردی یا ربانی ؟" گفتم: "هر دو!". پرسید: "به وسیله کی فرستادی بیرون ؟" گفتم: "به وسیله هر کی "، گفت:

ناوبری کتاب