نیازهای جامعه باشد، در این جلسه آقای مشکینی، آقای هاشمی، آقایان آسید علی خامنه ای و آسید محمد خامنه ای، آقای امینی، آقای ربانی شیرازی، آقای مصباح یزدی، آقای قدوسی، آقای آذری قمی و آقای حیدری نهاوندی یا آقای حاج آقا مهدی حائری تهرانی (تردید از من است) و من شرکت داشتیم، در آن جلسه قرار بود هر یک از اعضا ماهی پنج تومان برای این جلسه بدهند. آقای آسید محمد خامنه ای - برادر بزرگ آقای خامنه ای - یک اساسنامه ای با همفکری برخی از دوستانش در تهران تنظیم کرده بود در حدود چهل پنجاه صفحه، تقریبا مثل اینکه بخواهیم یک دولت جهانی تشکیل بدهیم، سازمانها و کمیته های مختلف داشت، کمیته شهرستانها، سازمان اطلاعات، سازمان ضد اطلاعات و... خلاصه خیلی مفصل و پر محتوا بود، این اساسنامه را تکثیر کرده بود و یک نسخه آن را به عنوان پیش نویس به هر یک از اعضا داده بود که مطالعه کنند و در جلسات روی مواد آن بحث شود. آن وقت که خانه ما را گشته بودند آن را پیدا نکرده بودند ولی بعدا که آقای آذری قمی را گرفته بودند در میان کتابهایش آن را پیدا کرده بودند. گفته بودند این اساسنامه کجا بوده ؟ گفته بوده بله مایک جلسه یازده نفری داشتیم، گفته بودند چه کسانی هستند، ایشان اسامی را گفته بود؛ از آن وقت به بعد نحوه بازجوییها عوض شد، ازغندی بازجوی ساواک به من گفت: "این تشکیلات شما از حزب ملل اسلامی که پنجاه و پنج نفر بودند کمتر نیست "، گفتم: "آنها اسلحه داشتند"، گفت: "ناراحت نباش اسلحه هم در پرونده شما میگذارم !" آقای قدوسی میگفت: "این اساسنامه را سنجاق طلا زده بودند و برده بودند پیش شاه و او گفته بود این تشکیلات مهمی است خطر اینها از حزب ملل کمتر نیست ".
من در بازجوییها این جریان را به طور کلی منکر شدم و گفتم از وجود چنین اساسنامه ای اطلاع ندارم، بعد یک روز آقای آذری را برای مواجهه آوردند، هفت هشت نفر از بازجوها نشسته بودند، دکتر جوان بود، ظاهرا سرهنگ افضلی بود، ازغندی بود، گفتند: "آقای منتظری شما حق نداری به عقب نگاه کنی "، بعد به آقای آذری گفتند جریان را تعریف کن، گفت: "بله یک جلسه ای بوده افرادش یازده نفر به این اسامی بودند و ایشان هم جزو این جلسه بود و اساسنامه هم برای این جلسه بود و..."، بعد به من گفتند: "شما ایشان را میشناسی "، من هم فوری برگشتم به پشت