فصل ششم " خاطرات زندان " (1357 - 1345 ه. ش)
احضار و بازداشت در فروردین ماه 1345
س: حضرتعالی در دفعات متعدد توسطرژیم شاهنشاهی دستگیر و زندانی شدید، لطفا بفرمایید نخستین بازداشتی که حضرتعالی در آن محکوم به زندان شدید به چه علت و چگونه بود؟
ج: اولین بازداشت مربوط است به آن زمان که مرحوم محمد را به اتهام پخش اعلامیه در صحن مطهر حضرت معصومه همراه چند نفر دیگر از طلاب بازداشت کردند، یعنی در روز عید نوروز 1345، در عصر همان روز محمد را با چند مامور آوردند دم منزل و گفتند این پسر شماست ؟ گفتم بله ! گفتند: "جناب سرهنگ بدیعی گفتند که ایشان اعلامیه پخش کرده، حالا شما اگر حاضر باشید بیایید از پسرتان ضمانت کنید تا ایشان را آزاد کنند"، گفتم: "ضمانت یعنی چه ؟ ضمانت که دیگر آنجا آمدن نمی خواهد اگر میخواهید من همین جا ضمانت میکنم "، گفتند: "نه، جناب سرهنگ گفته اند: باید بیایید آنجا ضمانت کنید!" من یک بویی بردم که احتمالا کلکی در کار است، به محمد گفتم: "می خواهی من بیایم از تو ضمانت کنم ؟" گفت: "خودت میدانی "، محمد که نمی توانست در آن شرایط چیزی به من بگوید، ما هم بنا نداشتیم با آنها کلنجار برویم. بالاخره با آنها رفتیم، آنها پنج شش نفر بودند، آن شب اتفاقا آقای شریعتی که اهل دیزیچه لنجان اصفهان است در خانه ما مهمان بود، آن بیچاره را هم بعد آمده بودند برده بودند، بالاخره در آنجا معلوم شد که این برنامه ها حقه بوده تا بدون سرو صدا مرا به آنجا بکشانند. بعد آقای ربانی شیرازی را هم آوردند، من و ایشان را در یک اطاق در ساواک قم بازداشت کردند و تا صبح با یکدیگر بودیم و حرفهایمان را با همدیگر زدیم و خودمان را برای بازجویی آماده کردیم؛ البته هفت هشت روز قبل از عید مرحوم آقای آشیخ نصرالله بهرامی که در قم دبیر بود به من گفته بود که سرهنگ بدیعی رئیس ساواک قم سراغ تو را میگرفت و میگفت آقای منتظری آدم خوبی است و ما میخواهیم به سراغ او نرویم اما او دست بردار نیست،