در آنجا رسم این بود که این هفت هشت تا طلبه که ایشان داشت، هر کاسبی متصدی خرج یکی از آنها بود، البته پول که نمی دادند، بلکه شب باید این طلبه کاسه اش را بردارد برود در منزل آنها و هرچه پخته اند مقداری هم به او بدهند! ناهار هم همین طور! من ناراحت شدم و گفتم آخر این چه برنامه ای است، گفت اینها به عنوان زکات میدهند، من یکی دو سه مرتبه به شاگردهایش کمک کردم. پسرش هم کتابفروش بود کتابهای اهل سنت را بیشتر میفروخت، گاهی کتابهای مرحوم دکتر شریعتی را هم میفروخت، کتاب انفال آقای گلزاده غفوری را هم داشت.
یک روز آقای محمدی با شاگردهایش آمدند دیدن من، اتفاقا آن روز آقای شیخ محمدعلی هادی که تا چندی پیش سفیر ایران در عربستان بود با آقای بنکدار که داماد مرحوم شهید مدنی است به دیدن من آمده بودند و آنجا بودند، راجع به شیعه و سنی و مسائل شهر صحبت شد، ایشان از امام جمعه آنجا خیلی انتقاد میکرد که خیلی آدم متملقی است، الان رفته است تهران دیدن علم و با دربار رابطه دارد و مشروب هم میخورد و...؛ گفتم: "پس چرا شما میروید پشت سر او نماز جمعه میخوانید؟!" گفت: " نماز جمعه واجب است پس ما چکار کنیم ؟" گفتم: "در مذهب تشیع امام جمعه و جماعت باید عادل باشد"، گفت: "نه ما عدالت را شرط نمی دانیم، و من با اینکه از او خوشم نمی آید ولی چون نماز جمعه واجب است میرویم پشت سر او نماز میخوانیم "، گفتم: "اینکه درست نیست "، گفت: "پس چرا حضرت علی (ع) پشت سر شیخین نماز میخواند؟" گفتم: "مگر شیخین به نظر شما فاسق بودند؟" گفت: "چه فسقی بالاتر از غصب خلافت !" میگفت: "آخر من نمی دانم مگر شما شیعه ها تاریخ نخوانده اید؟ میگویید علی خلیفه بلافصل پیغمبر بود، این را که همه مورخین دنیا حتی یهودیها و مسیحیها نوشته اند که بعد از پیغمبر اسلام ابوبکر خلیفه شد، بعد عمر بعد عثمان بعد علی. علی نفر چهارم بود، پس چرا شما میگویید علی خلیفه بلا فصل پیغمبر بوده است ؟ این یک دروغ است که شما میگویید؛ اگر میخواهید بگویید علی احق بود ما هم قبول داریم، علی هم احق بود هم اصلح بود هم اعلم، ولی علی را خانه نشین کردند، او خلیفه بلا فصل پیغمبر نشد".
این آقای محمدی یک کتاب شرح لمعه داشت میگفت: "من این کتاب را از اول تا آخر ده دفعه مطالعه کرده ام "، شما یک طلبه شیعه را سراغ دارید که ده بار شرح لمعه