صفحه ۳۱۷

در نجف آباد آمده بود گفت می‎خواهم منبر بروم، به حاج میرزا ابوالقاسم کوپایی اصفهانی پیغام دادم که برای ایشان در اصفهان منبر پیدا کند، در نجف آباد هم برایش دوتا مجلس درست کردم، عصرها در مسجد بازار نجف آباد و شبها هم در جای دیگر، ایشان آن وقت هم در اصفهان و هم در نجف آباد منبر می‎رفت، آقای هاشمی این جور رفت و آمدها را با من داشت.

س: ایشان (آقای هاشمی رفسنجانی) با مجله حوزه یک وقت مصاحبه ای داشتند، در آنجا گفته اند ما با حضرت آیت الله منتظری در نجف آباد به کوه هم می‎رفتیم غذای یکی دو روز را می‎بردیم و دسته جمعی می‎رفتیم، به این مناسبت این خاطره را هم بفرمایید.

ج: بله یک بار آقای ربانی شیرازی، آقای ربانی املشی، آقای ابراهیم امینی، آقای سعیدی و آقای هاشمی رفسنجانی آمدند آنجا، احمد ما هم کوچک بود، محمد پسر آقای سعیدی هم بود، اینها آمده بودند با هم برویم تفریح -این هم یک سفر یادگاری است - من آقای حاج مهدی حجتی را که یک ماشین جیپ داشت دیدم و بنا شد با جیپ ایشان برویم کوهرنگ، گوشت و خربزه و وسایل دیگر تهیه کردیم برای یک سفر سه چهار روزه، از نجف آباد حرکت کردیم؛ تا دوسه روز اول که گوشت و کباب و خربزه بود آقای هاشمی می‎گفت: "حضرت آیت الله العظمی منتظری "، بعد که گوشتها تمام شد و افتادیم به نان و پنیر خوردن می‎گفت: نه حالا دیگر ایشان "آیت الله " نیست "حجه الاسلام والمسلمین " است ! آخر سفر که همه چیز ته کشیده بود می‎گفت: حالا تا به نجف آباد برسیم، می‎رسید به "مروج الاحکام "!

در آن سفر ما رفتیم کوهرنگ و از راه شهرکرد برگشتیم و در زیر پل زمانخان هم آقای هاشمی شنای مفصلی کرد؛ یک سفر سه چهار روزه خیلی باصفایی بود. الان از آن چند نفر آقای سعیدی، آقای ربانی شیرازی و آقای ربانی املشی مرحوم شده اند، من و آقای هاشمی و آقای امینی زنده هستیم، خداوند گذشتگان را بیامرزد و عاقبت ما را هم ختم به خیر کند.

ضمنا وقتی در کوهرنگ بودیم یک نفر تقاضا کرد یکی از ما برود و عقد دخترش را بخواند، مرحوم آقای ربانی شیرازی قبول کرد و رفت، وقتی که برگشت گفت: "پس از

ناوبری کتاب