تلاش در جهت ایجاد ارتباط با علما و مردم
س: حضرتعالی که در خلخال تشریف داشتید بفرمایید ارتباط شما با علمای منطقه و نیز مردم چگونه بود؟ گو یا مردم آن منطقه چون ترک زبان بودند بیشتر مقلد آیت الله شریعتمداری بودند.
ج: در طبس که بودم ارتباط من با مردم و علمای منطقه خیلی گرم بود، اما خلخال روحانی زیاد نداشت، دونفر روحانی سرشناس داشت که اینها با هم خوب نبودند، یکی آقای " عابدی " بود که مقلد و مروج آیت الله شریعتمداری بود و به طور کلی میترسید با من تماس بگیرد، یک بار فقط در کوچه با او برخورد کردم که البته خیلی گرم گرفت ولی از مقام و موقعیت خودش میترسید، دیگری آقای " یکتایی " بود که ایشان هم از مروجین آیت الله خمینی نبود ولی با ایشان مخالف هم نبود، بیشتر به علمای نجف نظر داشت، ولی من از قبل آقای یکتایی را میشناختم آن زمان که ایشان قم بود در خاکفرج همسایه ما بود و با من گرم میگرفت، در خلخال با ایشان رفت و آمد داشتم و به مسجد ایشان میرفتم، سه چهارتا طلبه هم در آنجا داشت که من او را تشویق میکردم که در آنجا مدرسه ای بسازد و به سر و وضع طلبه ها برسد. ایشان به من پیشنهاد کردند که در یک مسجد نماز بخوانم، در آن مسجد نماز جماعت شروع کردم، چهارپنج نفری در آن نماز شرکت میکردند، تا اینکه یک روز عید بود بنا شد نماز عید بخوانم، آقای مروارید هم بود، صدنفری در مسجد جمع شده بودند، بعد وسط خطبه ها یک نفر که ساواک او را تحریک کرده بود بلند شد و گفت: "آقا ما اینجا خودمان آقا داریم !"، این فرد جزو هیات امنای مسجد بود، گفتم: "آقا من که خودم نیامده ام مرا دعوت کرده اند که به این مسجد بیایم و نماز بخوانم "، گفت: "نه ما آقای خودمان را میخواهیم بیاوریم نماز بخواند!"، بالاخره جلسه به هم ریخت، عده ای هم از من طرفداری کردند بعضی ها هم از او میترسیدند، من دیدم الان دعوا درست میشود گفتم: "نه اصلا ما نماز عید نمی خوانیم " و از مسجد آمدیم بیرون، بالاخره او کار خودش را کرد و جلسه را به هم زد؛ البته آن روز شخص دیگری هم در آنجا نماز عید نخواند.