س: فرزند شما سعید آقا چگونه آمد؟
ج: سعید همان جا در طبس مانده بود، بعد داماد ما حاج غلامعلی رستمی با ماشین یکی از دوستان خانواده را به طبس برده بود، و از طبس خانواده و سعید را با اثاثیه برده بود مشهد، و از آنجا آمدند خلخال. خلاصه اینکه مرا بردند کلانتری، بعد گفتند: "شما هر روز باید بیایید کلانتری امضا کنید"، گفتم: "اگر من میخواستم این مقررات را عمل کنم در قم میماندم و به اینجا نمی آمدم "؛ بالاخره یک مقدار با آنها مشاجره کردم. چند روز خانه آقای مروارید بودم تا یک منزل اجاره ای پیدا کردیم، یک پاسبان هم مقابل خانه ما بود که طبقه دوم خانه اش را به یک نفر اجاره داده بود و بعد گفته شد مستاجر او ساواکی است و از آنجا منزل ما را کنترل میکند و مامورها مرتب به آنجا رفت و آمد میکنند. چهار یا پنج ماه بیشتر خلخال نبودیم، هواخیلی سرد بود، من یک نامه نوشتم به وزیر دادگستری وقت به عنوان اعتراض، به این مضمون که ما گرمای تابستان طبس را گذرانده بودیم و زمانی که گرمای تابستان تمام شده بود ما را آوردند در سرمای خلخال ! هوا آن قدر سرد بود که واقعا طاقت فرسا بود.
متن نامه به این شکل بود: