قم پرسیدم که برای چه ما را تبعید میکنید، او جریان گروه ابوذر را گفت. البته من بعدا در زندان بافردی به نام " محمد طالبیان " که مرد خوبی بود و از گردانندگان این گروه بود آشنا شدم ولی در بیرون ارتباطی با آنها نداشتم.
به هر حال آنها قضیه " گروه ابوذر " را بهانه کرده بودند، بالاخره از اوج گیری قیام اسلامی وحشت داشتند و به این بهانه مرا به طبس فرستادند و دیگران را به جاهای دیگر. در آنجا گفتند یک وکیل بگیرید و برای خود یک دفاعیه بنویسید و بفرستید، در آن زمان آقای احمد صدر حاج سید جوادی حفظه الله تعالی بدون آنکه چشم داشت مالی داشته باشد وکالت ما و چند نفر دیگر را به عهده گرفت، من هم یک دفاعیه از طبس نوشتم فرستادم که دفاعیه نسبتا تندی بود و در آن به جریان گروه ابوذر هم اشاره کرده بودم که این قضیه چه ربطی به ما دارد و این شعر را هم در آن نوشته بودم که:
و البته در دفاعیه من هیچ مطلبی دال بر تضعیف گروه ابوذر نبود، اما لازمه دفاع حقوقی این بود که من ارتباطم را تکذیب کنم و واقعا هم ارتباط نداشتم و نام آنان را نشنیده بودم. فکر میکنم این دفاعیه دربعضی جاها آمده باشد.
ورود به طبس و سکونت در مدرسه علمیه
س: چگونه شما را به طبس بردند و در آنجا به کجا یا به چه کسی تحویل دادند؟
ج: از قم یک ماشین سواری کرایه کردند به یک هزار و دویست تومان ومرا با دو تا مامور به طبس فرستادند، گو یا آنها نمی دانستند که از طریق یزد راه نزدیکتر است مرا از راه تهران - مشهد بردند، در راه با سرعت میرفتند و کمتر جایی توقف میکردند، در مشهد برای زیارت حضرت رضا(ع) هم نگه نداشتند هرچه اصرار کردم قبول نکردند، رفتند آن طرف تربت حیدریه در یک قهوه خانه نگه داشتند، شب را مختصری در آنجا استراحت کردیم و صبح راه افتادیم، بعداز ظهر بود که رسیدیم به طبس.
مرا مستقیم بردند به شهربانی،یک افسری بود به نام "شیخ الاسلامی " اهل