کرده اید، آخر این چه کاری است خوب آنها هم لج میکنند و با شما درمی افتند، اصلا کارهای شما یک جوری است که مردم را تحریک میکند، شما باید وسعت نظر داشته باشید بالاخره آیت الله خمینی یک مرجع تقلید است، تقلید از او جرم نیست که مردم را به این شکل اذیت میکنید".
آن وقت که در نجف آباد بودم یک روز دیدم که یک کارتن پر از رساله های امام و حاشیه عروه و تحریر الوسیله آوردند درب منزل، گفتند: "این را جناب تیمسار مقدم فرستاده که بدهیم خدمت شما و گفتند شما میگفتید رساله آقای خمینی در دسترس مردم نیست اینها را بگیرید در اختیار افرادی که علاقه مندند بگذارید!"، پیدا بود اینها را از یک نفر گرفته اند و برداشته اند آورده اند؛ من یکدفعه به ذهنم خطور کرد که برنامه ای در این قضیه است، گفتم: "مگر من رساله پخش کن هستم ؟ حالا بگویید اینها را از چه کسی گرفته اید؟" گفتند: "نه اینها را جناب تیمسار برای شما فرستاده اند، گفتم من احتیاجی به اینها ندارم، آنها باز اصرار کردند که اینها را جناب تیمسار فرستاده اند"، گفتم: "من احتیاجی به اینها ندارم "، آنها باز اصرار کردند که بد است برگردانیم؛ آقای پورنمازی هم آنجا بود، گفت: "خوب من اینها را برمی دارم "، گفتم: "پس به اسم من نباید برداری من احتیاجی به اینها ندارم "؛ بالاخره آقای پورنمازی آنها را برداشت. اتفاقا بعد از یک مدتی از شهربانی آمده بودند به خانه مرحوم پورنمازی که آن رساله ها را که پیش تو بود چه کردی ؟ گفته بود: "آنها را ساواک به من داده "، گفته بودند: "الان ما را فرستاده اند که آنها را ببریم !"، بعد یک رسید به او داده و رساله ها را گرفته و برده بودند.
س: حضرتعالی در آن وقت احساس نمی کردید که اینها میخواستند شما را به این بهانه بازداشت کنند؟
ج: احتمال توطئه میدادم به همین جهت قبول نکردم، بعد هم با مراجعه شهربانی به منزل آقای پورنمازی مشخص شد که قطعا توطئه بوده است.
س: شاید آنها میخواسته اند غیر مستقیم به جامعه القاء کنند که شما سر و سری با ساواک دارید و مردم کم کم اعتمادشان را به شما از دست بدهند.