بود و به هنگام رمی جمرات آن کیف را سرقت کرده بودند، گذرنامه و چیزهای دیگر او هم در آن کیف بود و ما خدا خدا میکردیم که دست ایرانیها نیفتد چون ممکن بود جریان لو برود و چون حاج غلامعلی رستمی داماد من بود و ما در یک کاروان بودیم امکان ایجاد دردسر وجود داشت که الحمدلله به خیر گذشت.
س: بازگشت شما از مکه چگونه بود و آیا در آن مقطع اثر سیاسی هم داشت ؟
ج: به هنگام بازگشت، بسیاری از مردم نجف آباد برای استقبال آمده بودند، در محلی نرسیده به خمینی شهر که به آن " انوشیروان " میگفتند جمعیت زیادی جمع شده بود و ما با سلام و صلوات وارد نجف آباد شدیم، مردم هم به طور گسترده به دیدن من میآمدند. در آن سال پدرم هم به مکه مشرف شده بود منتها او در یک کاروان دیگر بود.
بجاست در اینجا یک نکته را یادآور شوم: در رژیم سابق طاغوتی با اینکه مرا به نجف آباد تبعید کرده بودند، وقتی که شنیدند من مایلم به حج بروم خودشان آمدند به سراغ من و اجازه سفر به حج را دادند؛ ولی در جمهوری اسلامی پس از مساله برکناری و پس از اینکه من مرحوم امام را در خواب دیدم که در ایوان باغی هستند -چنانکه در جای خود نقل شده - یکی از آقایان تعبیر کرد که زیارت مرجع تقلید در خواب تشرف به زیارت پیغمبر (ص) است، و چون آقای قدیری شنیده بود باز مبلغ یکصد هزار تومان داد و گفت این پول را به مصرف حج خود و دو فرزندتان برسانید -در آن هنگام پول حج بیست و هفت هزار تومان بود- من به آقای قاضی خرم آبادی گفتم: "شما جو یا شوید که آیا اجازه میدهند من به حج بروم "، پس از چند روز گفتند: "من سئوال کردم اجازه نمی دهند". چند سال بعد نیز یک نفر در تهران اصرار کرده بود مرا با دو پسرم به حج بفرستد و گفته بود من سه میلیون تومان برای این جهت میدهم، بدون اینکه من تقاضا کنم؛ آقای برقعی فهمیده بود و به آقای رضایی - رئیس سازمان حج و زیارت - مراجعه کرده بودند که آیا اجازه میدهند؟ -بر حسب منقول - ایشان گفته بود: "از ناحیه من مانعی نیست ولی من جرات اجازه دادن را ندارم و باید از شخص آقای خامنه ای استجازه شود"! و من هم که اهل این قبیل استجازه ها نبودم.