ج: من چند روز در نجف و در منزل آیت الله آقای حاج میرزا حسن صافی جلوس داشتم -ایشان از علماست و آدم ملایی است و در اصفهان درس خارج میگویند؛ ما از دوران طلبگی با هم آشنا و رفیق بودیم و در نجف به دعوت ایشان به منزل ایشان وارد شدم و خود و خانواده ایشان جدا مرا شرمنده کردند- مرحوم آیت الله حاج میرزا حسن صافی در مهرماه 1375 شمسی در اصفهان دارفانی را وداع گفتند و در کنار علامه مجلسی به خاک سپرده شدند. . در مدتی که در منزل آقای صافی بودم علما به دیدن من میآمدند، آیت الله خوئی هم آمدند؛ ولی از بیت آقای حکیم یک نفر هم نیامد، با اینکه آن شب آقای حکیم خیلی حرفهای مرا گوش دادند،معلوم میشود باز دو باره مطالبی را به ایشان گفته بودند.به آقای صافی گفتم بازدید علما برویم به منزل آیت الله حکیم هم برویم، ایشان گفتند: نه من هرگز نمی آیم اینها بد کردند حتی یک نفر را هم برای دیدن شما نفرستادند، گفتم با اینکه نفرستادند ولی من به عنوان وداع میروم. بالاخره شب آخر که میخواستم به ایران برگردم رفتیم منزل آقای حکیم، یادم هست جلسه "غاص باهله " گوش تا گوش مجلس افراد نشسته بودند ایشان هم آن بالا نشسته بود، ما از در که وارد شدیم ایشان بلند شد و فرمود بفرمایید اینجا، به اصرار مرا پهلوی خودش نشاند و یک بحث فقهی مطرح شد بعد من گفتم فردا میخواهم برگردم به ایران برای خداحافظی آمده ام، ایشان گفتند چقدر زود! و خیلی احترام کردند و تا دم در ما را همراهی کردند.
س: حضرتعالی با آیت الله حکیم کدام فرع فقهی را مطرح کردید؟
ج: راجع به نماز و روزه دانشجو یان یا طلبه هایی که برای سه چهار سال میآیند در حوزه یا دانشگاه درس میخوانند، که در این مدت آیا این محل مانند وطن آنان محسوب میشود و باید نمازشان را تمام بخوانند یا نه، به ایشان گفتم بعضی ها میخواهند بگویند نمازشان تمام است، ایشان گفتند عقیده من هم همین است، گفتم چرا؟ ایشان گفتند به نظر من "ان بیوتهم معهم " شامل اینها هم میشود، من گفتم به نظر میرسد "ان بیوتهم معهم، کسانی که خانه به دوش هستند" مربوط به کسانی میشود که جای معینی ندارند، مانند کشتی بانها و چوپانها، ولی اینها