صفحه ۲۵۸

نمی خواهیم بگویند نهضت ما وابسته به یک حزب خاصی است، ما از آن جهت که عالم دینی هستیم می‎خواهیم وظیفه دینی مان را انجام داده باشیم، لذا من گفتم اگر ما خصوصی با اینها ملاقات کنیم یک بهانه می‎شود برای دستگاه و ما را می‎کوبند و می‎گویند اینها یک حزب سیاسی هستند که می‎خواهند در مقابل حکومت قیام کنند؛ من گفتم بسا آقایان نظریاتی قابل استفاده دارند، ایشان فرمودند نظریاتشان را بنویسند یا به شما بگویند و شما به من منتقل کنید"؛بالاخره من این قضیه را برای آیت الله حکیم گفتم، آقای حکیم با تعجب گفتند عجیب، ایشان این جهات را هم رعایت می‎کردند؟! گفتم بله. این معنا برای آقای حکیم خیلی تازگی داشت، چون به ایشان گفته بودند که تیپ " نهضت آزادی " و " کمونیستها " هستند که آقای خمینی را تحریک می‎کنند و کار اینها جنبه دینی ندارد. بالاخره من سه ربع ساعت با آقای حکیم صحبت کردم و ایشان هم دقیقا گوش می‎داد، بعد آقای حکیم بلند شد رفت، آقای عمید گفت خیلی خوب شد که شما صحبت کردید، بالاخره آقای خمینی را در ذهن آقای حکیم جا انداختیم و به او شناساندیم.

چند دقیقه بعد یک سیدی که از علما و از حواریون آیت الله حکیم بود آمد نشست، ایشان آقازاده یکی از علما بود و از اطرافیان آقای حکیم به حساب می‎آمد، آقای عمید من را به او معرفی کرد که بله ایشان آقای منتظری از شاگردان آقای بروجردی و آقای خمینی هستند، یکدفعه دیدم سید گفت:"خدا لعنت کند انگلیسیها را خدا لعنت کند انگلیسیها را،یک روز یک سید جمال الدین افغانی درست می‎کنند می‎اندازند جلو، یک روز هم یک سید خمینی می‎آید و روحانیت و دین و اینها را..."، من گفتم سید این چه حرفهایی است که می‎زنی ؟! گفت نخیر شما نمی دانید، بالاخره دیدیم اصلا نمی شود با او مباحثه کرد، به آقای عمید گفتم پاشو برویم.

این جور افراد پیش آقای حکیم بودند و ذهن ایشان را مشوب می‎کردند، بالاخره دستهای مختلف این گونه جوسازی می‎کردند، ولی من تا اندازه ای ذهن آقای حکیم را روشن کردم.

س: حضرتعالی چه مدت در نجف اشرف حضور داشتید و آیا با علمای دیگر هم دیدار فرمودید؟

ناوبری کتاب