ج: بله، من یک مسافرت به نجف داشتم، آن وقت که آقای خمینی در ترکیه تبعید بود، میخواستم بروم خدمت آیت الله حکیم راجع به آیت الله خمینی با ایشان صحبت کنم، چون میدانستم ذهن ایشان را نسبت به آیت الله خمینی خراب کرده اند، در نجف آقای عمید زنجانی که با هم رفیق بودیم و قسمتی از اسفار را پیش من خوانده بود گفت من شما را پیش ایشان میبرم، آقای عمید مرا نزد آیت الله حکیم برد و معرفی کرد که ایشان از مدرسین قم و از فضلا هستند و...؛ من گفتم: آقا من مسائلی راجع به انقلاب ایران و آقای خمینی دارم که وظیفه خود میدانم خدمت شما عرض کنم، به ایشان گفتم: درس آقای خمینی در زمان آیت الله بروجردی از مهمترین درسها بود و حدود پانصد ششصد نفر شاگرد داشت و بعد از فوت آیت الله بروجردی ایشان یک قدم هم برای مرجعیت خودش برنداشت، به اصرار به او میگفتند رساله تان را بدهید چاپ کنند ایشان حاضر نبود، تا اینکه مساله انجمنهای ایالتی و ولایتی پیش آمد و مراجع برای مقابله با آن احساس تکلیف کردند و آیت الله خمینی در این امر از همه فعالیت بیشتری داشت و اعلامیه های مهمی داد، در نتیجه مردم ایشان را شناختند و به سراغ ایشان آمدند و این دیگر ظاهرا برای ایشان گناه نیست چون ایشان وظیفه شرعیش را انجام داده؛ بعد به آقای حکیم گفتم: " جمعیت نهضت آزادی که آقای مهندس بازرگان در راس آنان است آمده بودند قم نزد علامه طباطبایی اصرار کرده بودند که شما یک وقت خصوصی برای ما بگیرید که برویم نزد آقای خمینی، در همان زمان من رفتم خدمت علامه طباطبایی، ایشان به من گفتند آقای خمینی چرا این جور میکند؟ گفتم چه کرده ؟ گفتند بله آقای مهندس بازرگان و سران نهضت آزادی آمدند اینجا به من گفتند برای صحبت کردن با آقای خمینی برای ما وقت بگیر، من هم به آقای خمینی گفتم، ایشان گفتند: "نه من وقت خصوصی نمی دهم، اگر میخواهند مثل بقیه مردم بیایند همراه با دیگران ملاقات کنند". آخر این چه اخلاقی است که آقای خمینی دارد! من به آقای خمینی گفتم که علامه طباطبایی گله داشتند، آقای خمینی گفتند ایشان بیخود گله داشتند، برای اینکه مبارزات ما مبارزات دینی و اسلامی است و این آقایان حزبی هستند و خلاصه یک جنبه سیاسی دارند و اگر ما به نهضتمان جنبه سیاسی و حزبی بدهیم ما را میکوبند و زمین میخوریم، من با اینکه این آقایان را میشناسم و آدمهای خوبی هستند اما چون جنبه سیاسی و حزبی دارند ما