صفحه ۲۵۷

ج: بله، من یک مسافرت به نجف داشتم، آن وقت که آقای خمینی در ترکیه تبعید بود، می‎خواستم بروم خدمت آیت الله حکیم راجع به آیت الله خمینی با ایشان صحبت کنم، چون می‎دانستم ذهن ایشان را نسبت به آیت الله خمینی خراب کرده اند، در نجف آقای عمید زنجانی که با هم رفیق بودیم و قسمتی از اسفار را پیش من خوانده بود گفت من شما را پیش ایشان می‎برم، آقای عمید مرا نزد آیت الله حکیم برد و معرفی کرد که ایشان از مدرسین قم و از فضلا هستند و...؛ من گفتم: آقا من مسائلی راجع به انقلاب ایران و آقای خمینی دارم که وظیفه خود می‎دانم خدمت شما عرض کنم، به ایشان گفتم: درس آقای خمینی در زمان آیت الله بروجردی از مهمترین درسها بود و حدود پانصد ششصد نفر شاگرد داشت و بعد از فوت آیت الله بروجردی ایشان یک قدم هم برای مرجعیت خودش برنداشت، به اصرار به او می‎گفتند رساله تان را بدهید چاپ کنند ایشان حاضر نبود، تا اینکه مساله انجمنهای ایالتی و ولایتی پیش آمد و مراجع برای مقابله با آن احساس تکلیف کردند و آیت الله خمینی در این امر از همه فعالیت بیشتری داشت و اعلامیه های مهمی داد، در نتیجه مردم ایشان را شناختند و به سراغ ایشان آمدند و این دیگر ظاهرا برای ایشان گناه نیست چون ایشان وظیفه شرعیش را انجام داده؛ بعد به آقای حکیم گفتم: " جمعیت نهضت آزادی که آقای مهندس بازرگان در راس آنان است آمده بودند قم نزد علامه طباطبایی اصرار کرده بودند که شما یک وقت خصوصی برای ما بگیرید که برویم نزد آقای خمینی، در همان زمان من رفتم خدمت علامه طباطبایی، ایشان به من گفتند آقای خمینی چرا این جور می‎کند؟ گفتم چه کرده ؟ گفتند بله آقای مهندس بازرگان و سران نهضت آزادی آمدند اینجا به من گفتند برای صحبت کردن با آقای خمینی برای ما وقت بگیر، من هم به آقای خمینی گفتم، ایشان گفتند: "نه من وقت خصوصی نمی دهم، اگر می‎خواهند مثل بقیه مردم بیایند همراه با دیگران ملاقات کنند". آخر این چه اخلاقی است که آقای خمینی دارد! من به آقای خمینی گفتم که علامه طباطبایی گله داشتند، آقای خمینی گفتند ایشان بیخود گله داشتند، برای اینکه مبارزات ما مبارزات دینی و اسلامی است و این آقایان حزبی هستند و خلاصه یک جنبه سیاسی دارند و اگر ما به نهضتمان جنبه سیاسی و حزبی بدهیم ما را می‎کوبند و زمین می‎خوریم، من با اینکه این آقایان را می‎شناسم و آدمهای خوبی هستند اما چون جنبه سیاسی و حزبی دارند ما

ناوبری کتاب