صفحه ۲۵۵

یکی دو کلمه گفت، بعد آقای شریعتمداری گفت: "شما اگر راست می‎گویی جلوی پسرت را بگیر، این پسر شما علیه دارالتبلیغ ما اعلامیه می‎دهد"؛ گفتم: "من خبر ندارم، بر فرض هم پسر من اعلامیه داده باشد ربطی به من ندارد، آنچه ما می‎خواهیم به شما بگوییم این است که آقای خمینی بالاخره مرجع تقلید است از قم تبعید شده و شما با ایشان هم دوره هستید بالاخره یک اعتراضی بکنید، و تعطیلی حوزه یک نوع ابراز انزجار از این کار است ما چیز دیگری نخواستیم ".

بالاخره آن شب ایشان تند شد ما هم تند شدیم و زمینه بازداشت من هم تقریبا از همین جا شروع شد، یکی از آقایان تبریز که آنجا بود نیز به من می‎گفت مزاحم آقا نشوید! فردای آن شب آقای شریعتمداری رفته بودند برای درس و روی منبر گفته بودند:"بله آمده اند به من تحمیل کنند که حوزه را تعطیل کنیم ". ساواکیها هم مرتب اطراف خانه آقای شریعتمداری بودند و اوضاع بحرانی بود. دولتیها می‎دانستند که خبری هست، جلسه خانه ما و جلسه خانه آقای مشکینی به آنها گزارش شده بود. اینکه می‎دیدند مثلا بیست و سه چهار نفر از مدرسین جمع می‎شوند در منزل یک نفر، برای آنها مساله بود. رفتن ما به منزل آقای شریعتمداری هم از دید ساواک پنهان نبود؛ آقای شریعتمداری هم که با صحبت کردن خود سر درس مساله را آفتابی کرد و تقریبا خود را کنار کشید، ایام نزدیک عید نوروز بود و بالاخره روز عید آمدند مرا بازداشت کردند و پرونده من از اینجا شروع شد که شما می‎خواسته اید حوزه علمیه را به هم بزنید.

ضمنا یادآور می‎شود آن شب برای رفتن به منزل آیت الله شریعتمداری من و آقایان فاضل لنکرانی و حائری تهرانی و محمدی گیلانی، و برای منازل آیات دیگر آقایان دیگری تعیین شدند، و اینکه در برخی نوشته ها برای منزل آقای شریعتمداری نام آقای هاشمی هم ذکر شده صحیح نیست و ممکن است وقتی دیگر بوده است.

س: در جلسه هایی که منزل حضرتعالی و آقای مشکینی تشکیل شده بود گو یا بعضی افراد اعتراض داشته اند که قضیه کاپیتولاسیون یک چیز مردمی نیست و مردم چیزی از آن نمی فهمند و نمی توان به عنوان یک شعار مذهبی روی آن تکیه کرد؛ آیا این مطلب صحت دارد؟

ج: بله، بعضی صحبت می‎کردند که این یک چیز مذهبی نیست، بنا شد اگر راجع

ناوبری کتاب