ج: آیت الله گلپایگانی در قم بودند و به تهران نیامدند، آیت الله خوانساری هم چیزی را در آن وقت امضا نمی کردند. به یاد دارم در آن وقت رفقا از باب متلک میگفتند اگر در یک ورقه فقط "لااله الاالله " را بنویسید مع ذلک ایشان حاضر نیستند امضا کنند.
ملاقات برخی علما با دکتر بقایی و امتناع اینجانب
س: اگر خاطره دیگری از آن دوران دارید بفرمایید.
ج: از جمله خاطرات آن زمان این است که یک شب آیت الله خادمی اصفهانی به من گفتند: امشب ساعت یازده بناست یک جایی برویم شما هم با من بیا، من گفتم کجا؟ گفت یک جایی است، گفتم من تا نفهمم کجاست نمی آیم، گفت منزل آقای دکتر بقایی، گفتم من نمی آیم، گفت چرا؟ گفتم اینها الان دنبال هستند که یک بهانه و سوژه ای از ما بگیرند،ما کارمان کار آخوندی است، دکتر بقایی یک فرد سیاسی و حزبی است و ظاهرا با شاه و دولت بد است و ملاقات ما با او یک بهانه میشود، گفت اینها هم حرف دارند، گفتم حرفهایشان را به صورت مستقل مطرح کنند، گفت ما که قول داده ایم و میرویم، گفتم من نمی آیم؛ ایشان یک مقدار ناراحت شد، بالاخره ایشان آیت الله اصفهان بود ولی مع ذلک من آن شب با آقای خادمی منزل آقای دکتر بقایی نرفتم. البته بعدا دکتر بقایی جزوه خوبی راجع به آقای خمینی و مرجعیت ایشان نوشت. ولی به هر حال آن شب من حاضر نشدم به منزل ایشان بروم، چون مثل مور و ملخ دور و بر ما ساواکیها بودند. یک روز هم علما منزل مرحوم آقای حاج شیخ محمدرضا صالحی کرمانی نزدیک میدان امام حسین (ع) جلسه داشتند، تقریبا سی نفری میشدند و من هم بودم، آنجا را محاصره کردند و میخواستند علما را بگیرند که بالاخره نگذاشتیم جلسه تشکیل شود و همه متفرق شدیم، یکی دو دفعه هم بعضی علما را بردند ساواک ولی چیزی طول نکشید و زود رها کردند.