جنگ بکنید! کار شما همین است که اعلامیه بدهید تا حداقل بفهمند برای چه به تهران آمده اید. بالاخره من اعلامیه را خواندم، گفتند: نه این تند است و نمی شود آن را منتشر کرد - ما همان را که میگفتند تنداست بعدا بردیم خدمت مرحوم آیت الله مرعشی نجفی ایشان خودش تنها آن را امضا کرد و خودش هم آن را منتشر کرد-. بعد ما گفتیم پس یک تلگراف بزنیم، گفتند خیلی خوب است، من متن تلگراف را خواندم که با این عنوان شروع شده بود: "محضر مبارک آیت الله العظمی آقای خمینی مرجع عالیقدر تقلید، رونوشت: حضرت آیت الله محلاتی و حضرت آیت الله قمی دامت برکاتهم "، یکی از آقایان گفت ایشان که مرجع تقلید نیست، چه کسی از ایشان تقلید میکند؟ گفتم من ! من از ایشان تقلید میکنم ! بعد گفتند: این تلگراف که به دست ایشان نمی رسد، گفتم: غرض رسیدن به دست ایشان نیست غرض این است که انعکاس پیدا کند و دستگاه بفهمد که اینها بی صاحب نیستند، کمک و همراه دارند. در آن جلسه آقای حاج سید نصرالله بنی صدر -خدا بیامرزدش - نیز از ما حمایت کرد و گفت چیز خوبی است، اما مرحوم آخوند ملاعلی همدانی (طاب ثراه) یکدفعه دست به عصا شد و گفت: "پاشیم برویم !" یعنی دیگر جلسه به هم بخورد! من جلوی در را گرفتم -از این سه دریها بود، دو درب آن بسته بود- گفتم من نمی گذارم بروید آقا،تا بگویید که کجای این تلگراف اشکال دارد؟! اگر میخواهید آن را اصلاح کنید. بالاخره ایشان را نشاندیم و امضا گرفتیم، اول هم ایشان امضا کرد: "الاحقر علی بن ابراهیم همدانی " -خدا رحمتش کند-. البته در این جلسه علمای تبریز نیامده بودند با اینکه قاعدتا باید میآمدند، هفت هشت نفر بودند و باید از شهر ری میآمدند،ما اینجا امضاها را گرفتیم و گفتیم عصر میرویم منزل آقای شریعتمداری از علمای تبریز هم امضا میگیریم.
عصر همان روز با آقای امینی رفتیم باغ ملک در شهر ری که از آنها امضا بگیریم، حدود صد و پنجاه نفری آنجا دور آقای شریعتمداری بودند. از قیافه ها پیدا بود که ساواکی هم در بین آنها هست، آنجا نزدیک ساواک شهر ری بود، من رفتم جلوی آقای شریعتمداری نشستم گفتم: آقا یک چنین چیزی را ما تنظیم کرده و متنش را امضا کرده ایم (احتراما به ایشان گفتم چون مراجع خودشان جداگانه اعلامیه میدادند)، گفتند خوب است، گفتم اجازه بفرمایید من به آقایان بگویم امضا کنند،گفتند مانعی