سال هم در خانه اش روضه گرفت، آقای خمینی در خانه اش روضه میگرفت آقای شریعتمداری هم در مدرسه حجتیه روضه میگرفتند، آقای گلپایگانی هم صبح طبق معمول در خانه اش روضه گرفته بود، اما تشکیل روضه عصر در مدرسه فیضیه به چه انگیزه ای بوده و چه کسی آن را پیشنهاد کرده بود نمی دانم ! بالاخره تا آن سال ایشان در مدرسه فیضیه روضه نگرفته بود، در آن روز عصر از طرف ایشان مجلس روضه برقرار شده بود و خود ایشان هم شرکت کرده بودند و مجلس خیلی مفصلی بود، و آقای حاج انصاری منبر رفت و بالاخره کماندوها که حدود هزار نفر بودند به فرماندهی سرهنگ مولوی در مدرسه فیضیه مجلس را به هم زدند و آن صحنه فجیع و تاسف بار را درست کردند، جمع کثیری از طلبه ها را کتک زدند و عده زیادی مجروح شدند، و اموال و کتب را آتش زدند و گفته شد بعضی کشته شدند، به مراجع و علما و طلاب و حوزه علمیه زیاد اهانت کردند. آقای شریعتمداری از این قضیه حسابی ترسیده بود، در همان ایام من رفتم منزل آقای شریعتمداری ایشان گفتند شما آقای خمینی را میبینید؟ گفتم بله، گفت من شنیده ام که ایشان میخواهند صحبت کنند یا اعلامیه بدهند، شما از قول من به ایشان بگویید اینها برنامه شان این است که شما و من را از میان بردارند،اینها دستور دارند، برای من از تهران اطلاع آمده که اینها برای این کارها دستور دارند، و بالنتیجه همه چیز خراب میشود، شما به ایشان بگویید که یک بار تند رفتند یک بار هم ملاحظه بکنند، اینها الان که با این وضع آمدند و این جور طلبه ها را زدند و به این شکل کتک کاری کردند دستور داشته اند و الان جای صحبت و اعلامیه نیست بایستی یک قدری صبر کنیم تا مشورت کنیم ببینیم چه باید کرد، شما این پیغام را از من به ایشان برسانید. من رفتم به آقای خمینی مطالب ایشان را گفتم، آقای خمینی گفتند ایشان ترسیده است ! تازه الان وقت کار است، اینها فاجعه مدرسه فیضیه را درست کردند، الان وقت بهره برداری و روضه خوانی است ما بیاییم ساکت بنشینیم ! آن وقت ایشان یک اعلامیه دادند خطاب به علمای تهران با عنوان شاه دوستی یعنی غارتگری ! شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، شاه دوستی یعنی کوبیدن روحانیت...، که خیلی اعلامیه تندی بود، در همان وقت مرحوم آقای لواسانی هم از تهران آمده بود قم و گفته بود برای پیشگیری از تهاجم کماندوها به منزل آقای خمینی در منزل ایشان را ببندید که آقای خمینی خیلی