نخوابیده ام، نشسته ام تا صبح صدتا نامه نوشته ام برای علمای شهرستانها، آن وقت مساله فتوکپی و این جور چیزها نبود، ایشان خودشان با دست نوشته بودند، با پست هم نمی شد این نامه ها را فوری برای شهرستانها بفرستی، به همین جهت بعضی از فضلا این نامه ها را میگرفتند راه میافتادند در شهرستانها تا به دست علما برسانند. آنها را هماهنگ میکردند و برنامه ریزی میکردند که آنها هم به مراجع تلگراف بزنند، بعد ما مدرسین را هماهنگ میکردیم که بروند منزل آیت الله خمینی، آیت الله گلپایگانی و آیت الله شریعتمداری و از آنها پیگیری مسائل را بخواهند. تقریبا هسته اولیه جامعه مدرسین همان وقت تشکیل شد.
خودداری شاه و دولت از پاسخ به تلگراف آیت الله خمینی
س: در ارتباط با ضدیت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، مراجع تقلید قم خطاب به شاه و نخست وزیر وقت تلگرافهایی فرستادند، شاه نیز در تاریخ 24 مهرماه همان سال برای همه آنان بجز امام پاسخ فرستاد؛ به نظر حضرتعالی که در متن جریانات آن زمان بودید دلیل این عمل چه میتوانست باشد، آیا این به معنای ضدیت و ناراحتی شاه از امام خمینی نبود؟
ج: بله تلگراف آیت الله خمینی خیلی تند بود، ولی تلگراف سایرین تقریبا محترمانه و در بعضی از آنها تعبیر " خلدالله ملکه " و "مقام رفیع " نیز وجود داشت در حالی که تلگراف ایشان به نخست وزیر با جمله "جناب آقای علم نخست وزیر" شروع میشد و حتی دعا هم به او نکرده بود، به همین جهت به آنها برخورده بود، تازه آنها هم به سایر مراجع که پاسخ داده بودند تعبیر "حجه الاسلام والمسلمین " نوشته بودند، "آیت الله " ننوشته بودند. شاه با این کار گو یا میخواست آیت الله خمینی را از سایرین جدا کند و بقیه را برای خود نگه دارد، ولی همین کار دقیقا آیت الله خمینی را به مردم معرفی کرد.من در ملاقاتی که با آیت الله حکیم داشتم همین معنا را به ایشان گفتم که به طور کلی ایشان در وادی مرجعیت نبود ولی همین که ایشان در جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی علیه رژیم با تندی برخورد کرد مردم ایشان را شناختند و به سراغ ایشان