گفتیم قرض میکنیم، گفتند نخیر من قرض نمی کنم، از هیچ کس قرض نمی کنم. گفتیم خوب قرض نکنید، بگذارید ما این ماه را بدهیم تا بعد...، بالاخره به زور شهریه را گردن ایشان گذاشتیم، مقداری از آن را من تامین کردم مقداری را هم آقای غیوری، بعدا از کاشان داماد مرحوم آیت الله آقای حاج میرزا سید علی یثربی آمدند یک دستمال پول آوردند دادند به آقای خمینی و کم کم اوضاع خوب شد، شهریه ایشان تثبیت شد و ماههای دیگر هم رسید. وقتی هم ایشان را بازداشت کردند من مصر بودم که هم فتوای ایشان گفته شود و هم شهریه ایشان ادامه پیدا کند، لذا به افرادی که میترسیدند اسم ایشان را ببرند یا برای آزادی ایشان دعا کنند میگفتیم:بابا نمی خواهد اسم ایشان را ببری و دعا کنی فقط مساله که میگویی فتوای ایشان را هم نقل کن؛ این کار اثر خودش را دارد. وقتی که ایشان را گرفتند من رفتم تهران با همین آقای عسگراولادی و یک عده از بازاریهای تهران صحبت کردم و گفتم به هر قیمتی که هست باید شهریه ایشان در غیاب ایشان هم داده شود.
سختگیری آیت الله خمینی در مصرف وجوهات
مرحوم آیت الله خمینی در مصرف وجوهات خیلی احتیاط میکردند، مثلا اگر به ایشان میگفتی پول تلفن را بدهد مشکلش بود. بعضی اعلامیه ها و این جور چیزها را اصلا پول نمی دادند، رساله مجانی به کسی حاضر نبودند بدهند. من یادم هست، کشف الاسرار ایشان چاپ شده بود، ناشری که چاپ کرده بود چهل نسخه به عنوان حق التالیف به ایشان داده بود، ایشان این چهل نسخه را میفروختند، یکی از آنها را به من فروختند به ده تومان، با اینکه خیلی وضعمان بد بود ولی چون به آقای خمینی ارادت داشتیم خریدیم؛ از این جور سختگیریها ایشان خیلی داشت. مثلا یک طلبه ای بعد از ماه رمضان هزار تومان برای ایشان آورده بود، ایشان چهل تومان به او داده بود، آن طلبه آمد پیش من گله کرد؛ من رفتم به ایشان گفتم آقا خیال کردید این طلبه سوار ماشین که شده میآمده قم یکی به او گفته این هزار تومان را بگیر بده به آقای خمینی، که شما چهل تومان به او میدهید! این بیچاره از