صفحه ۱۸۳

این متن از کسی که خودش مرجع تقلید و معاصر آیت الله بروجردی بود خیلی متن جالبی بود و از خلوص و هضم نفس آن بزرگوار حکایت می‎کرد، و این متن را من به آیت الله بروجردی نشان دادم خیلی خوشحال شدند. آیت الله حاج سید محمود شاهرودی هم چیزی نوشته بودند ولی به این استحکام نبود، آیت الله آسید عبدالهادی هم پاسخ نوشته بودند که پاسخ بدی نبود. من همه این استفتائات را جمع کرده بودم ولی یک آقایی از من گرفت که در جایی درج کند متاسفانه دیگر به من برنگردانید و من هم شخص او را فراموش کرده ام. یک روز هم به ما گفتند مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ مهدی مسجد شاهی با بعضی از علما روزهای پنج شنبه جلسه دارند، با امید زیادی من در جلسه آنها شرکت کردم و حکم آیت الله بروجردی را برای آنها خواندم و جریانهای نجف آباد را نقل کردم و گفتم بجاست شما هم در اصفهان اقدام کنید، یک وقت مرحوم حاج شیخ مهدی گفت مگر نجف آباد بهایی دارد؟ گفتم بله ! گفت آقا موعظه شان کنید، جمعشان کنید به آنها بگویید میرزا حسینعلی نمی تواند خدا باشد! و بالاخره از برخورد ایشان بی اعتنایی به مساله انتزاع می‎شد، بعد هم عصایش را برداشت و رفت.

ضمنا در این رابطه با کمی امکانات یک اعلامیه جامع و بلندبالا خطاب به مردم اصفهان در سطح وسیعی پخش کردیم بدین مضمون که مگر فقط مردم نجف آباد مقلد و پیرو آیت الله بروجردی هستند، چرا شهر اصفهان پناهگاه بهاییان فراری نجف آباد شده؛ و مرحوم پورنمازی آن را در سطح وسیعی در اصفهان پخش کرد، و در این رابطه مدتها مامورین دولت درصدد پیدا کردن عاملین پخش این اعلامیه بودند و ذهنشان روی نجف آباد و اینجانب منعطف شده بود.

نقل سه خواب درباره آیت الله العظمی بروجردی

من سه بار مرحوم آیت الله العظمی بروجردی را در خواب دیده ام:

1 - شبی ایشان را در خواب دیدم که در باغ بزرگی مملو از درختهای نوچه بودند، با حالت ذوق و شعف به من فرمودند: آشیخ حسینعلی، ببین چقدر من در این باغ درخت کاشته ام ؟!

ناوبری کتاب