بودند، تبلیغات آنان وسیع شده بود، اما بعد از این قضیه متفرق شدند و در همه جا از چشم مردم خود را مخفی میکردند و در حقیقت این اتحاد و هماهنگی مردم نجف آباد تقویت آیت الله بروجردی و روحانیت بود در مقابل دولتیها؛ بعد این قضیه را ما به اصفهان هم کشاندیم و خطاب به مردم اصفهان در جهت مبارزه با بهائیت اعلامیه دادیم و حکم آیت الله بروجردی را پخش کردیم، تعدادی از علمای اصفهان هم با ما همراهی کردند، در آنجا هم سرو صدای گسترده ای علیه بهائیت بر پا شد.
نخستین احضار اینجانب به خاطر مبارزه با بهائیت
بالاخره پس از مدتی مشخص شد که موسس و محرک این جریان من هستم، روی این اصل مرا از استانداری اصفهان احضار کردند. استاندار اصفهان در آن زمان شخصی بود به نام " محمد ذوالفقاری " اهل زنجان، به بخشدار نجف آباد گفته بود به این شیخ بگویید بیاید اینجا، حالا در آن موقع من به اصطلاح مجتهد نجف آباد و نماینده آیت الله بروجردی بودم، من پیش از رفتن به استانداری رفتم اصفهان منزل آقای حاج سید حسن روضاتی که از علمای معروف اصفهان بود و با دستگاه هم مربوط بود و نفوذ هم داشت، به او گفتم استاندار مرا احضار کرده شما در جریان باشید ببینید قضیه از چه قرار است، بعد از آنجا رفتم به استانداری، گفتند: استاندار الان کمیسیون دارند همه روسا هستند، گفتم بالاخره به من گفته اند بیا، به او بگویید فلانی آمده، رئیس دفترش رفت و برگشت و گفت بفرمایید داخل، من وارد اطاق شدم دیدم اطاق "غاص باهله " گوش تا گوش همه نشسته اند، استاندار هم آن بالا نشسته بود، تا مرا دید شروع کرد به صحبت کردن و تهدید کردن که آقا کشور نظام دارد! کشور امنیت دارد! شما آمده اید اینجا اخلال کرده اید! میخواهید کشور را داغون کنید! امنیت مردم را از بین ببرید! دولت قدرت دارد واز این گونه صحبتها،بعد بنا کرد توپ و تشر رفتن؛ من گفتم: "صبر کن آقا! خیال کردی من یک بچه طلبه هستم که مرا تهدید میکنی، من آدمی نبودم که با گفتن شما بیایم اینجا، اینکه میبینید من حاضر شده ام که به اینجا بیایم به خاطر این است که من خدمت آیت الله بروجردی بودم ایشان فرمودند که