یک وقت در زمان شاه میرفتیم برویم اصفهان در بین راه در ماشین دیدم کسی که قیافه مخصوصی به خودش گرفته بنا کرد به آخوندها و به آقای بروجردی بدگفتن، که این پولها را برداشته اینجا مسجد میسازد، میخواست به جای این مسجد مثلا یک کارخانه ای تاسیس کند که تولیدات کشور بالا رود! مردم هم به حرفهای او گوش میدادند، من گفتم: جنابعالی مثل اینکه در این کشور نیستی ؟ همه مسجد اعظم را که بگذاریم کنار، همین مستراحهای مسجد اعظم چقدر مشکل مردم را حل میکند، همین مستراحهای مسجد اعظم از آن مجلس سنای شما در تهران که این همه پول خرجش کرده اید که شصت آدم خائن بروند آنجا بنشینند و کشور را بفروشند و خارجیها را بر کشور مسلط کنند بسیار با ارزشتر است، مردم با تعجب نگاه میکردند که این بچه طلبه چه میگوید، یک کسی آمد گفت این آقا سرهنگ است که لباس شخصی پوشیده، گفتم هر کس میخواهد باشد، تازه بهتر.
بالاخره این مسجد برای نماز خواندن، برای درس گفتن، برای برگزاری مجالس و عبادت زوار در کنار حرم مطهر حضرت معصومه (س) بخصوص در آن زمان خیلی لازم بود و خدمت بزرگی محسوب میشد.
مبارزه جدی آیت الله بروجردی با مسلک ساختگی بهائیت
س: در ارتباط با نقش آیت الله بروجردی در مبارزه با مسلک بهائیت و فعالیتهایی که حضرتعالی در این زمینه داشتید اگر خاطره ای دارید بیان فرمایید.
ج: مرحوم آیت الله بروجردی خیلی ضد بهایی بود، مثلا در طرفهای یزد یک بهایی را کشته بودند و بنا بود قاتل را اعدام کنند، آن هم در روز پانزده شعبان، آقای بروجردی در این قضیه خواب نداشت و میخواست به هر قیمتی که هست از اعدام او جلوگیری کند، دائما حاجی احمد را به این طرف و آن طرف میفرستاد؛ گو یا این شخص پس از قتل فرار کرده بود به عراق و دولت عراق او را گرفته بود و به دولت ایران تحویل داده بود و بالاخره آن شخص ظاهرا اعدام نشد. خلاصه آیت الله بروجردی با بهاییها خیلی بد بود، گو یا یک سال ماه رمضان که آقای فلسفی از رادیو صحبت میکرد آقای بروجردی به او گفته بود که علیه بهائیت صحبت کند، آیت الله کاشانی هم با این معنا