ج: این قضیه برمی گردد به جریان آقای صاحب الداری که با یک طلبه ای برخورد بد کرده بود و من با او برخورد کردم و این قضیه را آیت الله بروجردی هم مطلع شدند؛ و داستان آن هم به این شکل بود که یک طلبه ای بود اهل کهک، طلبه درسخوانی بود با آقای محمد فاضل لنکرانی هم مباحثه بود، ایشان با یک طلبه خرم آبادی که قدری خویشاوندی هم با آقای صاحب الداری داشت در حجره بر سر یک مساله جزئی نزاع کرده بودند، طلبه خرم آبادی به آقای صاحب الداری شکایت این طلبه را کرده بود، آقای صاحب الداری گفته بود از مدرسه بیرونش کنید، به شهربانی هم بگویید که از قم بیرونش کند. حالا اگر یک مساله اخلاقی یا چیزهایی از این قبیل بود میشد پذیرفت که یک طلبه را از قم بیرون کنند ولی سر یک مساله جزئی که نمی شود آبروی یک طلبه را برد و او را از قم بیرون کرد؛ بالاخره حکم تندی بود، من در جریان قرار گرفتم رفتم پیش آقای صاحب الداری گفتم شما که این حکم را کرده اید آیا آن شیخ را خواسته اید از او چیزی بپرسید؟ گفت نه، من متولی هستم ایشان باید برود؛ خلاصه یک مقدار با ایشان حرفمان شد، ایشان هم رفته بود خدمت آقای بروجردی و گفته بود من استعفا میدهم، ما آمده ایم در حوزه میخواهیم اصلاحاتی بکنیم فلانی آمده علیه ما رجاله راه انداخته است، و خلاصه خیلی علیه من با آقای بروجردی صحبت کرده بود؛ تا اینکه چند روز بعد من رفتم خدمت آقای بروجردی که جواب یک مساله را بپرسم دیدم ایشان خیلی ناراحت است، در جلوی جمع رو به من کرد و گفت: آشیخ حسینعلی من چقدر از شما تعریف کرده بودم، من به تو علاقه داشتم، شما به طور کلی از اعتبار پیش من ساقط شدید، شما رجاله راه میاندازید میروید تهدید میکنید؛ من گفتم آقا کی من تهدید کردم ؟ کی رجاله راه انداختم ؟ خلاصه دیدم ایشان خیلی ناراحت هستند گفتم خیلی خوب شما فرمایشتان را فرمودید جواب مساله من را بفرمایید، بالاخره ایشان جواب مساله را گفتند و من از خدمت ایشان آمدم بیرون و تصمیم گرفتم که دیگر به منزل ایشان نروم؛تا اینکه یک روز در کوچه آیت الله خمینی به من رسیدند و گفتند که بله علیه شما به ناحق پیش آیت الله بروجردی مطالبی را گفته اند و من رفته ام با ایشان صحبت کرده ام، -این جریان قبل از سرد شدن روابط آیت الله بروجردی و آیت الله خمینی اتفاق افتاده بود- بعد شنیدم که پدر آقای فاضل هم که در تشکیلات آقای بروجردی بود در مورد من با آقای بروجردی صحبت کرده بود که فلانی