جایگاه فلسفه در حوزه علمیه و نظریه آیت الله بروجردی
س: یکی از بزرگان که خدمت شما فلسفه درس خوانده اند در مورد کلاسهای شما در تدریس منظومه میفرمودند این کلاسها خیلی شلوغ میشد و ظاهرا در مرکز شهر - مسجد امام حسن (ع)- بوده، ایشان میفرمودند: آن طور که من یادم میآید آقای بروجردی فرمودند که این درس را یک جای دورتر ببرید، و شما طبق نقل ایشان آن را برده اید در خیابان امام که افراد کمتر بیایند ولی بعد از دوسه روز جمعیت همچنان زیادتر شده بود.
ج: هر کس این را گفته بد نقل کرده است، مطلب این جوری است که درس منظومه من خیلی شلوغ میشد، این اواخر یکی از شبستانهای مسجد امام پر میشد در حدود چهارصد نفر بودند آن وقت چهارصد نفر خیلی بود، من نشسته روی زمین درس میگفتم و مجبور بودم خیلی بلند صحبت کنم که صدا به همه برسد منبر و بلندگو نبود، برای من در آن موقع منظومه گفتن خیلی روان شده بود، یعنی وقتی که میخواستم بروم درس به دو دقیقه از بالا تا پایین صفحه را یک نگاه میکردم و میرفتم، همه مطلب را از خارج میگفتم حافظه من آن زمان خیلی قوی بود، من بر اساس شیوه مرحوم امام درس میگفتم، عبارت خوانی هفت هشت دقیقه بیشتر طول نمی کشید، مرحوم علامه طباطبایی هم در آن زمان اسفار میگفت و میگفتند شاید حدود دویست و پنجاه تا سیصد نفر شاگرد دارد، بعضی از بزرگان هم درس اسفار ایشان میرفتند، در آن موقع درسهای فلسفه معروف حوزه همین درس منظومه من بود و اسفار ایشان، البته دیگران هم میگفتند اما خیلی کم؛ یک روز مرحوم حاج آقا محمد مقدس اصفهانی به من رسید و گفت آشیخ حسینعلی ! گفتم بله، گفت آیت الله بروجردی به من گفتند به شما بگویم دیگر منظومه درس نگو! گفتم چطور؟! گفت هیچ؛ گفتند شما دیگر منظومه درس نگویید، تعطیل کنید. این گذشت عصر که شد مشهدی حسن گلکار که در خانه مرحوم آیت الله بروجردی بود آمد درب خانه من و گفت آقای حاج محمدحسین احسن گفتند شما بیایید منزل آیت الله بروجردی، من رفتم منزل آقای بروجردی و در این فکر بودم که چگونه به شاگردهایم بگویم آیت الله