صفحه ۴۲۲

احتجاج کند، حکومت از دست او گرفته شود؛ لذا از عمر نظرخواهی می‎کند.

(فما الرأی ؟)
(نظر تو چیست ؟)
(فقال عمر: الرأی أن تأمر بقتله )
(پس عمر گفت: به نظر من باید دستور دهی تا او را بکشند.)
(قال: فمن یقتله ؟)
(ابوبکر گفت: چه کسی [می تواند] او را بکشد؟)
(قال: خالد بن الولید)
(عمر گفت: خالد بن ولید!)

عمر می‎دانست خالد بن ولید فردی است جسور و نسبت به امیرالمؤمنین (ع) کینه دارد، فلذا او را پیشنهاد کرد.

(فبعثا الی خالد بن الولید فأتاهما)

(پس ابوبکر و عمر شخصی را نزد خالد بن ولید فرستادند و او هم به حضور آن دو نفر رسید.)

(فقالا له: نرید أن نحملک علی أمر عظیم )
(پس آن دو نفر گفتند: اراده کرده ایم که تو را به کار بزرگی وادار کنیم.)
(قال: احملانی علی ما شئتما و لو علی قتل علی بن أبی طالب !)

(خالد بن ولید به آن دو نفر گفت: مرا بر هر آنچه می‎خواهید وادارید، اگر چه آن کار، کشتن علی بن ابی طالب باشد!)

ناوبری کتاب