"أنا وضعت فی الصغر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون ربیعة و مضر"نهج البلاغة، خطبه 192 (معروف به خطبه قاصعة).
"من در دوران جوانی، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخهای بلند قبیله های ربیعه و مضر را درهم شکستم."
پس از مرگ پیامبر(ص) عرصه دوگانگی ظهور پیدا کرد، به تعبیر سلیمان کتانی: یکی اسلام مستسلمین [آنان که اسلام را از خلال مصالح شخصی خود دیده و قبول کرده اند] و دیگری اسلام مقتنعین [کسانی که حق را از دریچه حق پذیرفته بودند].سلیمان کتانی، فاطمه زهرا زهی در نیام، ترجمه جعفر طباطبایی، چاپ دوم، ص 96.
گروه اول در مرکز پیشوایی و برنامه های اصلی قرار گرفت و پیام اسلام و انقلاب و وصایای پیامبر را نادیده انگاشت و در مقام انتقامجویی از گروه دوم برآمد. در این رهگذر، عناصر ارتجاع [کسانی که درصدد بودند جزیرة العرب را به روزگار جاهلیت باز گردانند] دست در دست عناصر نفاق گذاشته و به دنبال حذف عناصر راستین اسلام که در رأس آنان علی (ع) بود برآمدند، و کنار گذاشتن علی (ع) یعنی نابود ساختن تمام ارزشهایی که از آدم شروع شده و در رهگذر تاریخ از ابراهیم و موسی و عیسی گذشته و به دست پیامبر خاتم رسیده است؛ و به جای آن باز گرداندن ارزشهای اشرافی جاهلی که برآمده از نژاد و خاک و خون است.
و اینک فاطمه نظاره گر نابودی تمام ارزشهایی است که شوهرش برای حفظ آن شمشیرها کشیده و خونها ریخته است؛ و محمد6 میداند اولین کسی که قربانی تیغ دو لبه نفاق و ارتجاع خواهد شد دخترش فاطمه است؛ زیرا او به عنوان "کوثر" الهی و وارث همه مفاخر ابراهیمی در برابر این ارتجاع خواهد ایستاد. و پیامبر در زمان حیاتش مخصوصا در سالهای آخر عمرش، فاطمه را چنان تقدیس کرده که بر دستش بوسه میزند، تا در جامعه ای که راه علاج ننگ دختر داشتن را تنها زنده به گور کردنش میدانستند ارج و ارزش زن را در جای خود نشاند و نیز تمامی حرکات و موضعگیریهای