مقدمه:
( فأنی حرتم بعد البیان و أسررتم بعد الاعلان ؟) "چرا در امر پیشوایی جامعه سرگردان گشته اید و پس از اعلان و اظهار حق به پنهان گویی افتاده اید؟"حضرت فاطمه (س)
اندوه جانکاهی که پیامبر را در واپسین لحظات عمرش فرا گرفته بود و روح نیرومندش را در اضطراب میفشرد، روزگار سخت و سیاه و افق های تیره و تاری بود که پس از مرگش نظاره میکرد. شب هنگام از روزهای آخر عمرش که خواب از کاسه خانه چشمش به در آمده و از بیم آینده بی قرار است، غلامش "ابومویهبه" را خبر میکند: "بیا تا امواج شب را شکافته و سکوت شب را شکسته به قبرستان بقیع رویم، زیرا مرا مأمور کرده اند تا برای خوابیدگان خاک بقیع و این خاموشان سخنگو استغفار کنم." شب های آخر ماه صفر است و همه چیز در سکوت و سیاهی شب به محاق تاریکی فرو رفته است. پیامبر در حالی که مرگ خود را نزدیک میبیند و میداند تا چند شبی دیگر به این خفتگان خاموش خواهد پیوست، لحظه ای درنگ میکند و به آرمیدگان کوی بقیع خطاب میکند:
"سلام بر شما ای ساکنان گورستان ! خوش بیارامید که روزگار شما آسوده تر از روزگار این مردم است، فتنه ها همچون پاره های شب تیره پیش آمده اند... ."أسد الغابة، ج 5، ص 310.
رسول خدا دردهای دلش را با مردگان در میان میگذارد تا موجهای تیز دریای روحش اندکی آرام گیرد. با گذشت پاسی از شب به بستر خویش باز میگردد.