گونه که روح شما به مرور زمان با بدنهای گذشته وداع کرده با این بدن هم وداع کرده است، این بدن فعلی هم مانند همان بدنها در زمانهای گذشته جایگاه روح شما بوده، ولی پس از مرگ روح به بدن دیگری که قابل رؤیت با این چشم نیست تعلق گرفته و حساب و سؤال عالم قبر و برزخ هم با همان است نه با این بدن، و روی همین حساب مقصود از نشاندن در قبر هم به همین معناست که آن بدن را در روضه ای از ریاض جنت مینشانند و از همان هم سؤالات حیرت انگیز میکنند.
شش ماه در سلول انفرادی
در زندان آخر حدود شش ماه مرا در سلول محبوس کردند، تا سه ماه که هیچ چیز به من نمی دادند، بیشتر فکر میکردم، گاهی هم نماز مستحب میخواندم؛ بعد از سه ماه هم یک ورق روزنامه میدادند آن هم نه همه روزنامه بلکه بسا صفحه آگهی ها، و من حوصله ام که سر میرفت مینشستم شماره تلفنها را با هم مقایسه میکردم؛ تا این که ماه رمضان شد آمدند بازدید، سرهنگ افشار رئیس زندان بود با یک سرهنگ دیگر آمدند، من گفتم ما مسلمانیم حداقل یک قرآن به ما بدهید. بالاخره یک قرآن به من دادند مثل اینکه همه دنیا را به من داده باشند، من دیگر با این قرآن مانوس بودم و قرآن مطالعه میکردم، یک دور به طور کامل قرآن را مطالعه کردم، گاهی آیات را با هم مقایسه میکردم، سوره نور را حفظ کردم، در آنجا به من ملاقات نمی دادند و از خانواده هم چیزی قبول نمی کردند، تا این که بعد از سه ماه یک مقدار