راندند، آن وقت صحبت شد که ایران هم میخواهد اسرائیل را به رسمیت بشناسد؛ در آن زمان مرحوم آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری از کسانی بود که با آیت الله کاشانی علیه به رسمیت شناختن اسرائیل همراه بود و آقای حاج آقا رضا صدر هم در همین جهت فعالیت میکرد، حاج آقا رضا صدر به آقای سید جواد حسنی که اهل نجف آباد بود و طلبه خوب و متدینی هم بود (رحمة الله علیه) گفته بود که بیاید علیه به رسمیت شناختن اسرائیل صحبت کند. ایشان آمده بود در مدرسه فیضیه روی حجرالانقلاب ایستاده و برای جمعیت زیادی از طلبه ها سخنرانی کرده بود و گفته بود الان یهودیها دارند مسلمانان را میکشند و ما ساکت نشسته ایم، از فردا من برای رفتن به فلسطین حرکت میکنم هر کس خواست بیاید اسم نویسی کند، در مدرسه فیضیه دفتر گذاشتند و طلبه ها یکی یکی برای حرکت به فلسطین میآمدند اسم مینوشتند، حالا با چه اسلحه ای ! با چه امکاناتی ! طلبه ای که پانزده قران شهریه دارد! بالاخره تندتند اسم مینوشتند، آن وقت یک جمعیتی را راه انداخته بودند رفته بودند جلوی در خانه آقای بروجردی که مثلا ما میخواهیم برویم فلسطین، آقای بروجردی هم فرموده بودند ان شاءالله اقدام میکنیم و... بالاخره همین سبب شده بود که دولت هم به دست و پا افتاده بود، و آجودان شهربانی کل کشور تیمسار ابوالقاسم ایزدی - برادر آیت الله ایزدی - را فرستاده بودند پیش آقای بروجردی، البته دروغ گفته بودند ولی در ذهن آقای بروجردی القا کرده بودند که ما به رسمیت نشناخته ایم،