میگیرند و میآورند کنار منارجنبان طبس ! در سقز هم که بودیم ایشان یک نامه نوشته بود، در آن نامه هم به شوخی نوشته بود: بالاخره شما را هم بردند در منطقه سنی ها معلوم میشود یک سنخیتی هست !البته من هم در پاسخ ایشان نامه ای نوشتم که: بله شما را از اردبیل که مقر قطب الاقطاب شیخ صفی بود بردند ماهان مرکز دراویش، لابد در این انتقال شما هم سنخیتی هست ! خلاصه این گونه شوخیها و مکاتبه ها بین افراد بود؛ و بالاخره بین افراد کمال صمیمیت بود، خدا لعنت کند شیاطین انس و جن را که چگونه بین افراد مبارز و همفکر تفرقه افکندند.
خرده بر دکارت
دکارت میگفت: "من میاندیشم پس هستم". او از راه واقعیت اندیشه میخواست پی به واقعیت خودش ببرد. در صورتی که این یک اشتباهی است از آقای دکارت، زیرا انسان اول خودش را مییابد بعد اندیشه خودش را. آقای دکارت میگفت: من اندیشه ام را مییابم و بعد از راه اندیشه خودم را مییابم؛ من میاندیشم پس هستم. اشکالی که به آقای دکارت وارد است این است که آیا شما مطلق اندیشه را مییابی یا اندیشه خودت را مییابی ؟ اگر مطلق و کلی اندیشه را مییابی، از کلی اندیشه انسان پی به خودش نمی برد، و اگر اندیشه خودت را مییابی، پس اول خودت را یافته ای. شما آقای دکارت میگویی: من میاندیشم، و اندیشه را به خودت نسبت میدهی، در حقیقت اندیشه خودت را مییابی، پس خودت را اول یافته ای. انسان خودش را به ضرورت مییابد، خارج را هم به وسیله اعضاء و