صفحه ۲۷۹

می‎گیرند و می‎آورند کنار منارجنبان طبس ! در سقز هم که بودیم ایشان یک نامه نوشته بود، در آن نامه هم به شوخی نوشته بود: بالاخره شما را هم بردند در منطقه سنی ها معلوم می‎شود یک سنخیتی هست !البته من هم در پاسخ ایشان نامه ای نوشتم که: بله شما را از اردبیل که مقر قطب الاقطاب شیخ صفی بود بردند ماهان مرکز دراویش، لابد در این انتقال شما هم سنخیتی هست ! خلاصه این گونه شوخیها و مکاتبه ها بین افراد بود؛ و بالاخره بین افراد کمال صمیمیت بود، خدا لعنت کند شیاطین انس و جن را که چگونه بین افراد مبارز و همفکر تفرقه افکندند.

خرده بر دکارت

دکارت می‎گفت: "من می‎اندیشم پس هستم". او از راه واقعیت اندیشه می‎خواست پی به واقعیت خودش ببرد. در صورتی که این یک اشتباهی است از آقای دکارت، زیرا انسان اول خودش را می‎یابد بعد اندیشه خودش را. آقای دکارت می‎گفت: من اندیشه ام را می‎یابم و بعد از راه اندیشه خودم را می‎یابم؛ من می‎اندیشم پس هستم. اشکالی که به آقای دکارت وارد است این است که آیا شما مطلق اندیشه را می‎یابی یا اندیشه خودت را می‎یابی ؟ اگر مطلق و کلی اندیشه را می‎یابی، از کلی اندیشه انسان پی به خودش نمی برد، و اگر اندیشه خودت را می‎یابی، پس اول خودت را یافته ای. شما آقای دکارت می‎گویی: من می‎اندیشم، و اندیشه را به خودت نسبت می‎دهی، در حقیقت اندیشه خودت را می‎یابی، پس خودت را اول یافته ای. انسان خودش را به ضرورت می‎یابد، خارج را هم به وسیله اعضاء و

ناوبری کتاب