صفحه ۲۷۵

نماز بخوانیم و باران نیاید گرفتار شماتت و استهزاء دشمنان می‎شویم، مرحوم آقای ربانی پشت قضیه را گرفتند و گفتند شما نماز باران بخوانید قطعا باران می‎آید؛ بالاخره من از صحبتهای آنها دلگرم شدم که نماز باران را بخوانیم - البته آن وقت در نجف آباد بهاییها زیاد بودند و ما وحشت داشتیم که مسلمانان نماز باران بخوانند باران هم نیاید و بهاییها علیه مسلمانان دست بگیرند - در میان مردم اعلام شد که فردا اجتماع کنند تا نماز باران بخوانیم، صبح روز بعد با پای پیاده با جمعیت راه افتادیم به طرف خارج شهر، چند هزار نفر شرکت کردند، مرحوم آقای ربانی هم شرکت کرد، بعضی پیرمردها مثل باران گریه می‎کردند، خشکسالی شده بود و وضع مردم خیلی بد بود، ما نماز استسقاء را با دستورات و خطبه اش اجرا کردیم، روزه دار هم بودیم - چون یکی از دستورات نماز استسقاء روزه داربودن است - وقتی برگشتیم بهاییها مسخره می‎کردند و می‎گفتند ببینید لباسهای اینها همه خیس شده است ! ولی همان روز آسمان ابری شد و شب باران مفصلی شروع به باریدن کرد، در آن شب باران بسیار زیادی آمد و خداوند آبروی مسلمانان را در برابر بهاییها حفظ کرد.بعد از انقلاب هم یک بار تعدادی از علمای سنی مذهب بلوچستان گویا از منطقه نگور و چابهار به دیدار من آمده بودند و از خشکسالی آن منطقه می‎نالیدند من به آنها توصیه کردم که نماز استسقاء بخوانند، و بعد پیغام دادند که ما به دستور شما عمل کردیم و باران مفصلی آمد، به هرحال این یک چیزی است که در زمان پیامبر(ص) و ائمه (ع) بوده است که مردم با

ناوبری کتاب