صفحه ۲۶۹

یک چنین تهدیدی، آنها می‎دانستند که اگر او راه بیفتد عشایر راه می‎افتند، روی این اصل زود با آقای قمی صحبت کردند و بالاخره ایشان را فرستادند به کربلا؛ منظور این است که دولت یک حساب این جوری روی آقای بروجردی باز می‎کرد، چون لرها مسلح بودند و آنها اگر قیام می‎کردند بالاخره یک شورشی می‎شد. محمدرضاشاه هم که دیدن آقای بروجردی رفت قدرت آقای بروجردی در لرستان و عشایر را می‎دانست، البته آن وقت دولتی ها با علما خیلی بد نبودند، شاه آمده بود دیدن آقای بروجردی و عکس هم گرفته بودند.

درس اخلاق امام در فیضیه

عصرهای پنجشنبه و جمعه در مدرسه فیضیه زیر کتابخانه، امام یک درس اخلاق می‎فرمودند که علاوه بر طلاب و فضلای حوزه، دیگران از بازاری و غیره هم به آن درس حاضر می‎شدند و خیلی درس سازنده ای بود، روح به انسانها می‎داد. آن بیان زیبا و شیوای ایشان که از عمق دل بر می‎خاست، آن آیات و روایاتی که گاهی می‎خواندند و نحوه بیان ایشان گاهی مجلس را به گریه می‎انداخت و همه متاثر می‎شدند و حالت تحولی در همه بوجود می‎آمد. من و آقای مطهری در حقیقت وظیفه خود می‎دانستیم آن درس اخلاق را شرکت کنیم، نوعا هم زودتر می‎رفتیم و پهلوی ایشان می‎نشستیم و بعد از درس اخلاق سئوالاتی از ایشان می‎کردیم، بالاخره اولین آشنایی با ایشان در آن درس اخلاق بود.

ناوبری کتاب