یک چنین تهدیدی، آنها میدانستند که اگر او راه بیفتد عشایر راه میافتند، روی این اصل زود با آقای قمی صحبت کردند و بالاخره ایشان را فرستادند به کربلا؛ منظور این است که دولت یک حساب این جوری روی آقای بروجردی باز میکرد، چون لرها مسلح بودند و آنها اگر قیام میکردند بالاخره یک شورشی میشد. محمدرضاشاه هم که دیدن آقای بروجردی رفت قدرت آقای بروجردی در لرستان و عشایر را میدانست، البته آن وقت دولتی ها با علما خیلی بد نبودند، شاه آمده بود دیدن آقای بروجردی و عکس هم گرفته بودند.
درس اخلاق امام در فیضیه
عصرهای پنجشنبه و جمعه در مدرسه فیضیه زیر کتابخانه، امام یک درس اخلاق میفرمودند که علاوه بر طلاب و فضلای حوزه، دیگران از بازاری و غیره هم به آن درس حاضر میشدند و خیلی درس سازنده ای بود، روح به انسانها میداد. آن بیان زیبا و شیوای ایشان که از عمق دل بر میخاست، آن آیات و روایاتی که گاهی میخواندند و نحوه بیان ایشان گاهی مجلس را به گریه میانداخت و همه متاثر میشدند و حالت تحولی در همه بوجود میآمد. من و آقای مطهری در حقیقت وظیفه خود میدانستیم آن درس اخلاق را شرکت کنیم، نوعا هم زودتر میرفتیم و پهلوی ایشان مینشستیم و بعد از درس اخلاق سئوالاتی از ایشان میکردیم، بالاخره اولین آشنایی با ایشان در آن درس اخلاق بود.