صفحه ۱۹۹

هیچگاه تقاضای عفو نکردم

من روحا از تملق گفتن بدم می‎آید و هیچ وقت تملق کسی را نگفته ام، از طرف دیگر در دادگاهها برخوردهای تند هم نمی کردم، عموما دفاعیات من به عنوان نصیحت و خیرخواهی بود، من می‎گفتم: روحانیت خدمتگزار کشور و ملت است و شما دارید با این کارهایتان این نیروی خوب را از دست می‎دهید؛ من از اسلام و جامعه مسلمین و ملت دفاع می‎کردم، می‎گفتم: این روحانیت است که مردم را نگه می‎دارد، اگر مردم دزدی نکنند اگر خیانت نکنند به خاطر تبلیغات روحانیت است، این کارها که شما می‎کنید خلاف قانون اساسی است - قانون اساسی آن وقت تکیه گاه بود- قانون اساسی حاصل مشروطیت است، مشروطه معنایش این است که مردم حق اظهارنظر دارند و آنان باید سیاست کشور را تنظیم کنند، انتقاد در کشور باید آزاد باشد، اگر انتقاد آزاد نباشد کسانی که حرف حق می‎زنند منزوی می‎شوند و یک عده متملق پیش می‎آیند؛ از این سنخ حرفها می‎زدم. هیچ وقت هم خودم را کوچک نکردم و نگفتم مثلا ممنون اعلیحضرت هستم، هیچ وقت تقاضای عفو نکردم، آن قدر به من گفتند که شما یک کلمه تقاضای عفو کنید، من می‎گفتم من مجرم نیستم که تقاضای عفو کنم؛ چند دفعه خواستند مرا آزاد کنند اصرار داشتند که شما یک کلمه یک

ناوبری کتاب