و بحثمان هستیم اگر کسی آمد از ما مساله ای پرسید جواب میدهیم، نیامد هم بروند جای دیگر مساله شان را بپرسند، ما بیاییم راه بیفتیم بگوییم از ما مسائلتان را بپرسید؟ ما در سابق از روی مزاح میگفتیم: اگر در یک زمان دکترها زیاد بشوند آیا باید وسایلشان را در یک زنبیل بگذارند و راه بیفتند مانند دستفروشان که ایهاالناس ما کار دکتری میکنیم ؟! حالا ما راه بیفتیم بگوییم با مرجعیت کار دارید یا نه ؟! ما مشغول درس و بحثمان هستیم، کسی هم مساله پرسید جواب میدهیم، ما داعی نداریم که خودمان را در معرض این مسائل قرار بدهیم؛ منظور این است که این گونه کارها غیر از مسئولیت و گرفتاری و اینکه در روز قیامت انسان باید جواب بدهد فایده ای ندارد.
تدریس تواءم با تحصیل
در اصفهان شروع کردم به درس گفتن، گاهی سیوطی درس میگفتم گاهی جامع المقدمات بخصوص صرف میر؛ بیست الی سی شاگرد داشتم، و این انگیزه بسیار مهمی بود برای من در مطالعه این درسها، و لذا من توصیه میکنم آقایان از درس گفتن غفلت نکنند، درس گفتن انسان را وادار میکند که مطلب را خوب درک کند، چون بالاخره میخواهد پیش شاگردها روسفید باشد و آبرویش نرود؛ این انگیزه میشود برای اینکه مطالعه کند، فکر کند؛ خلاصه اگر من چیزی یاد گرفته ام به واسطه همین درس گفتن ها بوده است، از صرف میر شروع کردم بعد انموذج و صمدیه و بعد هم سیوطی، بیانم هم خیلی ساده بود، به همین جهت افراد از درس من استقبال میکردند