حدود چهل روز در بروجرد ماندم و در درس آقای بروجردی شرکت میکردم، ایشان خارج مکاسب محرمه را میگفتند، موضوع درس ولایت از قبل جائر بود و تقریبا پنجاه شصت نفر همه ریش سفید از علما در درس ایشان شرکت میکردند، یک پیرمردی بود میگفت من پانزده سال از آقای بروجردی بزرگترم، میگفت من درسهایم را در اصفهان خوانده بودم و برگشتم بروجرد آقای بروجردی سیوطی میخواند. آن وقت این پیرمردها میآمدند درس آقای بروجردی خیلی به ترتیب مینشستند هر کس جایش معین بود، ما که یک بچه طلبه بودیم حق نداشتیم در ردیف علما بنشینیم ما وسط اتاق مینشستیم، یک اتاق بزرگ که وسطش ستون بود، این حوزه درس آیت الله بروجردی بود.
آب و هوای کشور ازآن اعلیحضرت !
در بین راه که مرابه مسجد سلیمان برای تبعیدمی بردند ژاندارمها خیلی بدرفتاری میکردند، برای نماز هر چه من اصرار کردم پیاده شویم گفتند نه، میترسیدند فرار کنم، مجبور شدم همان جا در قطار وضو بگیرم و نماز بخوانم، وقتی به دستشویی میرفتم میآمدند با تفنگهایشان پشت در دستشویی میایستادند. گاهی با من بحث میکردند، میگفتند آقا شما از آب و هوای این کشور استفاده میکنید چرا به اعلیحضرت دعا نمی کنید، گفتم مگر آب و هوای کشور مال اعلیحضرت است، میگفت بله، من گفتم اگر امنیت را بگویی یک