شبی به یاد ماندنی
گاهی اوقات در زندان دور هم مینشستیم و به قول معروف گعده داشتیم، شب نیمه شعبان بود دور هم جمع شده بودیم بنا شد هر کس با آواز یک بیت شعر بخواند، الزامی بود که همه باید میخواندند برای تفریح، آقای طالقانی خیلی بد میخواند، من هم خیلی بد میخواندم، آقای هاشمی بدتر از هر دوی ما میخواند، آقای لاهوتی نسبتا بد نمی خواند، آقای جلال رفیع هم بد نمی خواند، ایشان خیلی جوان خوشمزه و با استعدادی بود، او ضمن صحبتهایش گفت: یک داستان برایتان بگویم بخندید، در کرج یک طلبه ترک زبان منبر میرفت، به او گفتند حاج آقا کمونیستها خیلی زیاد شده اند شما روی منبر یک چیزی علیه آنها نمی گویی ؟ گفت ان شاءالله فردا شب میگویم، فردا شب منبر رفت و با همان لهجه ترکی گفت: کمونیسم نمنده ؟! مارکسیسم نمنده ؟! ایسلام ایسلام ! کمونیسم تف ! مارکسیسم اه، ایسلام، انسان از اسمش چیف میچند. بعد از منبر آمد پایین و گفت خوب منبری رفتم ؟ گفتند آره خیلی خوب ردشان کردی ! از این برنامه ها هم گاهی داشتیم.
حرکت جوهری و تجرد روح
در مساله حرکت جوهری باید گفت آنچه در مساله معاد موثر است مساله تجرد روح است، مساله تجرد روح را اگر نتوانیم ثابت کنیم در معاد به اشکال برمی خوریم، مساله تجرد روح از مسلمات است، روح ظاهرا همان طور که صدرالمتالهین میگوید جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء است و با حرکت جوهری به مرحله تجرد میرسد، به