سلاطین بزرگ با چه قدرتهایی سرکوب شدند، ثروتمندان بزرگ ثروتشان به باد فنا رفت و خودشان هم رفتند، خوبان و بدان همه رفتند، از خوبان خوبی هایشان و از بدان بدی هایشان در تاریخ ماند. بیش از نصف قرآن ذکر داستان پیغمبران و همچنین سرکشهای روزگار مثل فرعون و نمرود است. هدف قرآن این است که دیگران عبرت بگیرند و بدانند که قدرت و زور از آنها گرفته و تاریخ تکرار میشود.
کسانی که در تربیت من تأثیر گذار بودند
آنانی که درتربیت من بسیارموثر بودند درجه اول پدرم بودمصاحبه با مرحوم حاج علی منتظری: س: چند سال دارید؟ حاج آقا با کمی مکث و با یک آه میگوید: بالاتر از 80 سال. س: روزی چند ساعت کار میکنید؟ - کار ما که حساب نداره، از آفتاب تا آفتاب. س: شما امام جماعت هستید؟ - بله، شبها هم بعد از نماز جماعت تا ساعت 10 تا 11 تفسیر قرآن دارم. س: شنیده ایم شما جلسات تفسیر قرآن و اخلاق و بیان احکام دارید، در این مورد توضیح بفرمایید. - ما هر شب در مسجد بعد از نماز جلسه داریم. معانی قرآن را آیه به آیه توضیح میدهم تا مردم خوب بفهمند. هفته ای یه بار هم برای پاسداران فلاورجون (فلاورجان) صحبت میکنم. یه دفعه هم به پایگاه آمریکاییها در شاهین شهر و یه دفعه هم به دانشگاه سده (دانشگاه صنعتی خمینی شهر) بردندمان. همینطور جلسات دیگری ام هست. س: گویا مردم نجف آباد و سایر روستاها و بخشهای اطراف برای حل کارهایشان به شما رجوع میکنند؟ - بله تمام دعواها و گرفتاریهای مردم بر سر زمین و دکان و خانه و باغ به گردن من است. س: چند بار توسط مأمورین شاه جلاد دستگیر شدید؟ - مرتب مرا اذیت میکردند و مزاحمم میشدند. س: برای چی ؟ - میگفتند چرا حرف حق میزنی ؟ یه بار هم برای لباس بوده، چرا لباست رو عوض نکردی ؟ کت و شلوار چرا نپوشیدی ؟ داشتم با الاغ و گاو و میش میرفتم، امدند و گفتند: بیا بریم ساواک ! چرا باز عبا و عمامه رو برنداشتی ؟ س: آیا زمان شاه خائن هم شما امور شهر دستتان بود؟ - بله میآمدند پیش من برای حل دعواها. ولی خیلی وقتا ساواک مانع میشد. س: حاج آقا، زندگی آیت الله منتظری را برای ما شرح دهید، خیلی مایل هستیم فرازهایی حساس از زندگی فرزند ارجمندتان را از دوران طفولیت تا قبل از پیروزی انقلاب از زبان شما بشنویم. - بچه که بود زراعت میکرد، زمون سختی بود، یه روز که میرفتم از آفتاب تا آفتاب کار میکردم، یه ریال میدادند، یه ریال ان زمون یه چارک نون میدادند، اونوقت من دیگه باغ و گوسفندا رو دست حسینعلی میدادم و خودم میرفتم سر کار، گاهی هم اصفون (اصفهان) میرفتم و خشت میمالیدم، بعد هم که حسینعلی 8 - 9 سالش شد، رفت اصفون و درس میخوند. توی مدرسه جده ولی هر وقت میومد نجف آباد میگرفتمش به کار،بعد هم که رفت قم تا30سالگی ازش کار میکشیدم.ولی بعد از 30 سال دیگه زورم بهش نرسید(با خنده) س:شنیده ایم محمد را جلوی پدرشان آیت الله منتظری شکنجه میکرده اند... - اوه،اینقدر شکنجه کردند این محمد رو که دیگه خدایی بود که زنده مونده.خودش قم به رئیس ساواک گفته بود:عذابی نبوده که ما نبینیم،غیر از آن عذابها،400تاچک از شما خورده ام.تمام عذابها رو دارم برای خاطر تو میکشم که یک سگ آمریکایی عزتش بیش از توست... س:از زندانهای آیت الله منتظری چیزی نظرتان هست ؟ - 15سال مرتب در آزار،اذیت،زندون و شکنجه بود...بالاخره از زندان خبر آوردند حکم اعدامش در امده،گفتم:خب هر جور تقدیرس.بعدبه 10سال زندان محکوم شد. س - وقتی شنیدیدآیت الله منتظری امام جمعه تهران شده چه حالتی به شما دست داد؟ - من یه آدمیم نه از خوبیای دنیا شاد میشم نه از بدیاش اوقاتم تلخ میشه.همون وقتم که گفتند:حکم اعدام شیخ حسینعلی درامده اصلا ککم نگزید.(ایزدی مصطفی،فقیه عالیقدر،تهران سروش 1362،ج 1، ص: 31 - 28). چون