صفحه ۸۸

نکته دیگر این که چه ضرورتی دارد که انسان به چیزهای بخصوصی ایمان داشته باشد و کافر شدن به آنها و تصدیق نکردنشان موجب عذاب الهی گردد؟

اما نکته اول: هرچند حب و بغض - که از صفات نفسند - اموری غیراختیاری هستند ولی مقدمات آنها در اختیار انسان است. اگرچه ممکن است برحسب ظاهر، خیلی از دوست داشتن ها و یا نفرت ها، بی مقدمه به نظر برسند؛ اما واقعا چنین نیست. بی شک هر دوست داشتنی و یا کینه ورزیدنی، معلول علت و مقدماتی است که بسا آنها اختیاری باشند.

می‎توان دوستی را به دشمنی تبدیل کرد و یا از دوستی کاست و نفرت را زیاد کرد. ایمان تابع مقدمات و شرایط است؛ اگر مقدمات عقلی و حسی آن فراهم شود، ایمان به وجود خواهد آمد. همین گونه است کفر. نسبت دادن هدایت و گمراهی به خداوند در آیاتی از قرآن کریم،به عنوان نمونه: سوره نحل (16)، آیه 93. از باب زمینه هایی است که در افراد وجود دارد. پس دعوت به ایمان امری عقلایی است و دعوت به فراهم آوردن مقدمات آن نیز هست، که آن مقدمات اختیاری می‎باشند.

اما نکته دوم: این که ضروری است به چیزهایی ایمان داشت و نمی توان آنها را تفکیک نمود و به برخی ایمان آورد و برخی را قبول نکرد، به جهت ساختار و شاکله خاص انسان است. هویت انسان را دلبستگی ها و تعلقات و اندیشه های او می‎سازند. هرچه آنها به حقایق و واقعیات عالم نزدیکتر باشند، هویت آدمی بهتر و اساسی تر شکل می‎گیرد؛ و هر چه وهمی و دور از واقعیت باشند، انسان از هویت خویش فاصله می‎گیرد. بدیهی است مهمترین واقعیت نظام وجود، مبدأ آن است که مدبر و مقصد و معاد عالم هم هست. مرکز ثقل هستی خداست. عالم از اوست و به سوی او. با چنین حقیقتی هر مرکز ثقل دیگری که انسان خود را به او پیوند بزند غیر واقعی خواهد بود؛ و بلکه او را از حقیقت عالم و هویت خود دور خواهد

ناوبری کتاب